۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

اخلاق یهودی و مسیحی؛ 9 دی 89

بحث ما در غایت اخلاق یهودی بود.

منازعه‌ای در قرون وسطی: بزرگ‌ترین حکم اخلاق یهودی چیست؟
نظرات مختلفی دربارهٔ این موضوع وجود دارد. حتی این سؤال در فضای اسلامی هم وجود دارد. در این باره دو شخصیت سخن گفته‌اند:

بن عزرای: بزرگ‌ترین حکم اخلاقی تورات در آیه 6 باب 9 سفر پیدایش آمده است: «انسان به صورت خدا آفریده شده است.»

ربی عقیوا: بزرگ‌ترین حکم اخلاقی تورات این است که انسان هم‌نوعش را چون خویشتن دوست بدارد.

در ابتدا به نظر می‌آید، حکم اول جنبهٔ الهیاتی و نظری دارد؛‌ در حالی که حکم دوم،‌ کاملا اخلاقی و عملی است. جامعهٔ یهودی به حکم دوم بیشتر اقبال نشان داد ولی بعدها معلوم شد که حکم اول، بی‌ارتباط با حکم دوم نیست و مبنای آن است.

اخلاق در یهودیت، مبتنی است بر ارتباط خدا با انسان. در ادیان ابراهیمی دین عبارت است از تصویری که میان خدا و انسان شکل می‌گیرد. همین تصویر، همهٔ آموزه‌های دینی را می‌سازد. پس اگر تعریف از انسان و خدا در یک دین ارائه شود، کل آن دین فهمیده شده است. بنابراین، آیه‌ای که گفتیم، به راحتی چند چیز را می‌شود از آن استنباط کرد:

1. نگاهی که کتاب مقدس به انسان دارد: انسان به عالم هستی معنا بخشید. انسان به نمایندگی از خدا در زمین ساکن شد. (بعدها دانشمندان سکولار چنین گفتند که یهودیت اولین دینی است که از خدا قداست‌زدایی کرد و برای انسان ارزش قائل شد و اندیشهٔ سکولاریزم را آغاز کرد.) هستی به انسان تفویض شد. در میشنا داریم که یک انسان، به معنای کل آفرینش است.

خدا می‌گوید اراده من در نوع رابطه تو با سایرین نهفته است. من در کهکشان‌ها نیستم، در لبخندی هستم که به دوستت می‌زنی. ارادهٔ من در همین رفتارها نهفته است. چون تو هم مثل من هستی. ذات تو،‌ ذات من است. این حقیقت که انسان مثل خدا آفریده شده است بیان‌کننده این واقعیت است که حقیقت در رابطهٔ انسان‌ها با یکدیگر باید جستجو شود.

پس می‌شود این طور گفت که حرف ربی عقیوا نتیجهٔ آفرینش انسان به صورت خداست؛ چون به هر حال، این حرف باید مبنا و پایه‌ای داشته باشد. و می‌شود این چنین نتیجه گرفت که آفرینش انسان به صورت خدا، بزرگ‌ترین حکم اخلاقی تورات است.

2. آفرینش انسان به صورت خداوند، زمینه‌ساز مهم‌ترین اصل اخلاقی یهودی، یعنی تقلید از خداست. چون این آفرینش به این معناست که انسان تجربهٔ خداگونگی را دارد؛‌ پس می‌تواند دوباره خداگونه شود. پس قاعدهٔ «تقلید از خداوند» به وسیلهٔ اصل آفرینش خدا چون خدا،‌ قابل توجیه است. چون اگر او مقام خداگونگی را تجربه نکرده بود، دستور به تقلید از خدا، تکلیف بما لا یطاق بود.

مثلا خدا به انسان می‌گوید: «من تو را پاک آفریدم.» بعد هر چه گذشت، انسان آلوده شد. دستورات اخلاقی خداوند برای بازگرداندن انسان به آن لوح پاک اولیه است. این تقلید از خداوند بعدها در مسیحیت تبدیل می‌شود به «تشبه به مسیح» و در اسلام خود را در «خلیفة اللهی» نشان می‌دهد.

 

از دل این منازعه، کمال اخلاقی نیز مشخص می‌شود. به این بیان که خداگونگی، بنای اخلاق یهودی باشد، کمال اخلاقی نیز در همین حکم نهفته است.

کمال و غایت اخلاق، از نگاه یهود:

کتاب مقدس: غایت اخلاق، رسیدن به قدسیت است.
خروج19: 6؛ لاویان20…

این رسیدن به «قدسیت» دو جنبه دارد:
فردی: رسیدن به مقام شخینا (Shakhina). البته در یهودیت اعتقاد بر این است که انسان و خدا هیچ گاه یکی نخواهند شد و مرز میان انسان و خدا نهایتا وجود دارد ولی تقلید، تقلید کامل می‌شود و انسان تالی تلو خدا می‌شود. فناء فی الله به معنای نفی مرز بین خدا و انسان (أنا الحق) اتفاق نمی‌افتد. مبنای تئوری این غایت نیز،‌ همان است که انسان به این صورت خلق شده.

جمعی: آلوده نشدن قوم به شرک و بت‌پرستی؛ قوم خدا شدن.

 

حیات قدسی چیست؟
حیات قدسی در همین رفتارهای آدم‌ها معنا می‌شود. یعنی اینکه یهودیان در همین دنیا با شیوه‌های رفتاری خاصی به عدالت و طهارت نفس برسند. این شیوه‌ها را کتاب مقدس گفته است: «دزدی نکنید»، «مکر نکنید»، «دروغ نگویید» و…

نتیجه اینکه از نگاه کتاب مقدس،‌ حیات قدسی به معنای عزلت و گوشه‌گیری نیست؛ بلکه به معنای درست زندگی کردن در همین دنیاست. رعایت عدل و انصاف در قبال دیگران است. پس مقام «حیات قدسی» یک مقام متافیزیکال نیست؛‌ بلکه یک مقام دنیوی و قابل حس و دست‌یافتنی است.

حیات قدسی از نظر کتاب مقدس، دو پایهٔ کلی دارد:

1. سلبی: پرهیز از بت‌پرستی، پرهیز از اطاعت غیر خدا، پرهیز از نافرمانی خدا. در نگاه کتاب مقدس، «بت‌پرستی» فساد اعتقادی نیست، فساد اخلاقی است. این پایهٔ سلبی در همهٔ رتبه‌های ایمانی وجود دارد و مقدمهٔ ایمان است. این پایهٔ سلبی در یهودیت آن قدر مهم است که وقتی به این پایه خدشه‌ای وارد شود، شورش می‌کنند؛ مثل زمانی که امپراتور، قصد ساخت معبد ژوپیتر در هیکل سلیمان را داشت.

2. ایجابی: اطاعت از خدا و توحید. یعنی همهٔ شریعت یهود بر دو حکم ابتدایی ده‌فرمان بنا شده است.

هستهٔ اصلی فضائل اخلاقی چیست؟
از نگاه کتاب مقدس یهودی، اساس فضائل به لحاظ اعتقادی، توحید است و به لحاظ رفتاری، اطاعت از خدا. اساس رذائل به لحاظ اعتقادی، شرک است و به لحاظ رفتاری، بت‌پرستی. بنابراین، همهٔ فضائل از دل اطاعت از خدا در می‌آید و همهٔ رذائل از دل بت‌پرستی در می‌آید.

ایزوتسو می‌گوید اساس فضائل در قرآن، ایمان و شکر است و اساس رذائل در قرآن، کفر و کفران معرفی شده است.

در جلسهٔ ساعت 2 امروز، دربارهٔ اخلاق مسیحی صحبت خواهیم کرد…
کتاب «رویکرد اخلاقی عهد جدید» را تورقی بکنید.

هیچ نظری موجود نیست: