۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

یادداشت من از جلسهٔ ششم کلاس کلام؛ 7 آبان 88

تذکر:
این یادداشت به خاطر این که 45 دقیقه دیر به کلاس رسیدم، ناقص است و بخش اول آن، موجود نیست. در نوشته‌های آقای طباطبایی هم این جلسه را پیدا نکردم. به هر حال گفتم نیمهٔ دوم جلسه هم شاید به کار بیاید. ان‌شاء‌الله از ترم آینده، با همکاری دوستان، نواقص این چنینی را جبران کنیم!

باورهای پایه (Basic Believes)
  1. باورهای مبتنی بر حافظه
  2. باورهای مبنی بر ادراکات حسی ما (هوا سرد است)
  3. باورهای مبتنی بر احساسات دیگران (فلانی را دیدم،‌ ناراحت بود)

پلانتینگا:
«بنیان‌انگاری حداکثری» درست نیست. چه اشکالی دارد که بگوییم اعتقاد عرف مؤمنان به خدا به نوعی یک باور پایه است؟ و از این باب باشد که معمول مردم نیازی به استدلالی برای اثبات خدا نمی‌بینند.

اثبات وجود خدا، دغدغه‌ی پلانتینگا و بسیاری از فیلسوفان کنونی نیست. آن‌ها به دنبال اثبات این هستند که نظام قابل استدلالی را برای آموزه‌های اصلی دینی، ارائه کنند. پس استدلال آن‌ها در نهایت مثبت وجود خدا و صدق آموزه‌های دینی نیست. بلکه در صدد موجه نشان دادن نظام‌های اعتقادی و معرفتی‌‌اند.

نکته:
در حال حاضر، بسیاری از فیلسوفان دیگر در پی اثبات صدق یک نظریه نیستند. در حال حاضر،‌ نظریه‌ٔ برتر، نظریه‌ای است که چند خصوصیت داشته باشد:
1. بر کمترین پیش‌فرض مبتنی باشد
2. بتواند بیشترین سؤال پیرامون خودش را پاسخ دهد

اشکالات وارد به نظریه‌ی پلانتینگا:
  • گریگتین: ما بسیاری از انسان‌های فرهیخته و تحصیل‌کرده را می‌شناسیم که باور به خدا را باور پایه نمی‌دانند. در حقیقت اشکال کار شما این است که این استدلال را محلی و مختص به عرف مؤمنان کرده‌اید.
  • اگر این حرف درست باشد،‌ باب زیاد شدن باورهای پایه باز می‌شود. و از فردا هر چیزی تبدیل می‌شود به باور پایه.
  • او ملاک و معیار واضحی برای «پایه بودن» یک باور ارائه نکرده است.

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

سؤالات امتحان استاد آقایی درباره‌ی دین زرتشت

1. معنای هر یک از این اصطلاحات چیست؟
ا. مینو
ب. میثره
پ. ورونه
ت. مزده
ث. اشه
ج. دروج
2. نظر شما درباره‌ی شش مینوی متوطن در وجود مزده و رابطه‌ی آن‌ها با عناصر مادی چیست؟
3. خدای زرتشت،‌ دانای مطلق است یا قادر مطلق؟

نکات مرتبط با این امتحان:
1. تا جلسه‌ی هفته‌ی آینده، باید پاسخ این سؤالات را نوشته باشیم.
2. برای پاسخ دادن به این سؤالات، اجازه داریم با همدیگر مشورت کنیم، حتی با خود استاد! ولی مهم این است که پاسخ‌ها، نظر خود ما باشد، نه این که نظرات موجود درباره‌ی این سؤال‌ها را نقل قول کنیم.
3. در صورت تمایل به صحبت درباره‌ی پاسخ‌ به این سؤال‌ها با خود استاد، روزهای شنبه و یک‌شنبه بین ساعت 10 تا 13،‌ در محل کار استاد، حاضر شوید.

آدرس فروشگاه استاد آقایی: خیابان باجک، نبش کوچه‌ی 21. تلفن: 7724839

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

یادداشت من از جلسهٔ‌ سوم کلاس ادیان ابتدایی؛ 30 مهر 88

آگوست کُنت:
در این که جامعه‌شناسی توسط چه کسی اختراع شد،‌ بحث است ولی به هر حال، اسم «جامعه‌شناسی» توسط آگوست کنت وضع شد. البته او ابتدا اسم «فیزیک اجتماعی» را برای این علم انتخاب کرده بود.

روش‌شناسی کنت در مطالعات علوم اجتماعی:
گزاره‌های علوم انسان سوژه هستند و تفسیر و بطن دارند. به خاطر همین تغیُر و عدم ثبات‌شان نمی‌شود دربارهٔ آن‌ها حکم قطعی داد. این بر خلاف علوم طبیعی است که گزاره‌های آن، ثابت و آبژه هستند. کُنت سعی می‌کند در مطالعات علوم اجتماعی روشی را پیش گیرد که به نتیجه‌ای قطعی شبیه گزاره‌های علوم طبیعی برسد. از این رو، روش «پوزیتیویسم» (=اثبات‌گرایی) به وجود آمد.

کنت، سیر تکامل تفکر بشر را به سه مرحله تقسیم می‌کند:
  1. دوران کودکی بشر یا مرحلهٔ ربّانی و الهیاتی: این مرحله، مرحلهٔ اعتقاد بشر به ماوراء طبیعت، نسبت دادن حوادث طبیعی به امور ماورایی و مجموعا مرحله‌ای است که بشر، طبیعت و پدیده‌های طبیعی را به صورت غیر علمی تبیین می‌کند.
  2. دوران جوانی بشر یا مرحلهٔ تفکر فلسفی: در این مرحله، علت‌کاوی انسان آغاز شد. او به دنبال علت‌ها در طبیعت می‌گشت. در حقیقت در این دوران که آن را «دوران اندیشه» نیز می‌نامد، بشر سعی کرد که از کلی به جزئی حرکت کند.
  3. دوران بلوغ بشر یا مرحلهٔ علمی، اثباتی و تحقیقی: اینجا زمانی است که بشر بر روش‌های تجربی (مشاهده، تکرار، پرهیز از کلی‌گویی) تأکید کرد و به بیان دیگر، از جزئی به سوی کلی حرکت کرد. این دوران، همان دوران «تفکر پوزیتیویستی و علمی» است.
از نگاه کنت دین متعلق به دوران کودکی بشر و مرحلهٔ نخست حیات اوست. پس دین، الان دیگر معنایی ندارد. کنت معتقد است عامل اصلی که در مرحلهٔ نخست وجود دارد و عامل پدید آمدن دین می‌شود، «جهل» انسان است. به این معنا که دین، زاییدهٔ نادانی اوست. پس هر چه انسان نسبت به دانش پدیده‌های طبیعی دور باشد، نقش دین در زندگی او پررنگ‌تر است.

تعبیر دیگری از کنت:
«دین فاصلهٔ بین ابزار و خواست انسان است.» یعنی هر چه بشر ابزارهای کمتری برای تسلط بر طبیعت داشته باشد، به دین گرایش بیشتری پیدا می‌کند؛ مثلا از خدا می‌خواهد که او را در برابر زلزله یا سیل محافظت کند. برای همین، تا مدت‌ها مسئول درمان بیماران جذامی، کاهنان بودند، نه پزشکان.

پارادوکس کنت:
دین فقط جنبهٔ تبیینی ندارد. در حقیقت، علم فقط کارکرد تبیین را از دین سلب می‌کند ولی ویژگی‌های دیگری هم هست. مثلا یکی دیگر از کارکردهای دین، ایجاد انسجام اجتماعی است. اگر جایگاه دین از بین رفته است، پس این انسجام اجتماعی از کجا می‌آید؟

پاسخ کنت به این پارادوکس:
علم جایگزین کارکرد تبیین دین است. چیزهای دیگری هم هستند که جایگزین کارکردهای دیگر دین شده‌اند؛ مثلا قانون اساسی هر جامعه، نقش انسجام‌بخشی را به عهده دارد و اجتماع را از داشتن دین، بی‌نیاز می‌کند.

نقد نظریهٔ کنت:
خود این نظریه با روش پوزیتیویستی به وجود نیامده است. در حقیقت این اشکال به نظر کنت وارد می‌شود که این نظریه، پیمایش نشده است. یعنی با روش‌های آماری جامعه‌شناسانه قابل اثبات نیست. چنانکه می‌بینیم جوامع پیشرفته هم هنوز دین‌، پیروان زیادی دارد و پیشرفت علم نتوانسته‌ است، نقش دین را از زندگی انسان حذف کند.

نکته:
در نگاه علمی، هیچ نظریه‌ای «اثبات» یا «ابطال» نمی‌شود. بلکه نظریه‌ها به طور متناوب «تقویت» یا «تضعیف» می‌شوند.

لودویگ فویرباخ:
در نظر فویرباخ، تمایل بشر به دین به خاطر از خود بیگانگی است. او در مقدمهٔ اثبات نظریهٔ خود می‌گوید انسان دارای دو ساحت است:
  1. ساحت عالی: انسان آرمان‌ها و ایده‌آل‌هایی دارد. مثلا «رشوه دادن بد است».
  2. ساحت دانی:‌ افول ساحت عالی در برخورد با شرایط اجتماعی؛ از آن پس «انسان رشوه می‌دهد».
به نظر فویرباخ انسان‌ها در جامعه با وجود و ساحت دانی خود زندگی می‌کنند؛ چون ساحت و وجود عالی معمولا قابلیت اجرا ندارد. اما آن وجود عالی در ذهن‌شان باقی می‌ماند و همیشه علاقه‌مند به آن وجود عالی باقی می‌مانند. این ساحت عالی کم‌کم تبدیل به یک وجود مقدس می‌شود و در جایگاه عبودیت و پرستش قرار می‌گیرد. به این ترتیب، دین به وجود می‌آید.

هر چه انسان، ضعف‌های خود را می‌بیند، آن وجود مقدس بیشتر برایش ارزش پیدا می‌کند. به بیان دیگر، همان‌طور که در جوامع اولیه، ناخودآگاهی انسان و از خودبیگانگی او منجر به خیال‌پردازی و ارزشمند شدن دین می‌شد،‌ به همان میزان در جوامع پیشرفتهٔ امروزی، خودآگاهی بشر افزایش پیدا می‌کند و در نتیجه، واقع‌گرا می‌شود و به سمت بی‌دینی و علم‌گرایی حرکت می‌کند.

فویرباخ معتقد است هرچه خودآگاهی بشر بیشتر می‌شود، آن موجود خیالی به مادی شدن نزدیک‌تر می‌شود. برای همین است که در ابتدا خدای یهودی در آسمان است، ولی خدای مسیحی تبدیل به بشر می‌شود. بعدها کم‌کم همین خدای زمینی هم از بین می‌رود.

در مجموع، به نظر فویرباخ، دین عبارت است از پرستش اندیشه‌های اجتماعی که توسط جوامع انسانی آفریده شده‌اند و ریشه در از خود بیگانگی جوامع دارند.

موضوع جلسهٔ آینده: «منشأ پیدایش دین از نگاه امیل دورکیم»
برای مطالعهٔ بیشتر در این زمینه:
کتاب صور بنیادین حیات دینی، نوشتهٔ امیل دورکیم، ترجمهٔ باقر پرهام پرهام

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

یادداشت من از جلسه دوم کلاس تاریخ ادیان ابتدایی؛ 16 مهر 88

ادیان از نظر منبع محتوا
1. ابتدایی: ادیانی که محتوای آن‌ها حاصل تأملات فلسفی نیست. ادیان بسیط و غیر پیچیده.
2. فلسفی: ادیانی که محتوای آن‌ها حاصل تأملات فلسفی در باب انسان است. (هندوئیسم، بودیسم، کنفوسیوس)
نکته:
منظور از تأملات فلسفی، فلسفه‌ی خاص نیست که در آن به حقایق هستی و کلیات جهان می‌پزدازد. تأمل در باب نجات بشر هم در اینجا یک تفکر فلسفی محسوب می‌شود.
3. وحیانی: ادیانی که منبع متافیزیکی دارند.

در ادیان وحیانی، برای پرسش‌های بشر، پاسخ‌های از پیش‌تعیین‌شده‌ای وجود دارد. تنها کاری که باید کرد این است که به متون مقدس رجوع کرد و پاسخ‌ها را استخراج نمود. اما در ادیان فلسفی، پاسخ پرسش‌های مختلف بشر بر اساس تفکر و تأمل بیشتر به دست می‌آیند و ممکن است بر اثر تفلسف و فکر زیاد، حتی شکل و ظاهر این ادیان دچار دگرگونی شود.

تقسیم دیگری برای ادیان از نظر محتوا
1. ادیان یگانه‌گرا (monoism): ادیانی که برای هستی، یک وجود قائل‌اند.
2. ادیان دوگانه‌گرا (dualism):‌ ادیانی که قائل به دو وجود هستند؛‌ یکی وجود واجب (خدا، یهوه،...)، و دیگری وجود ممکن (هستی، جهان، انسان). تلاش این ادیان بر این است که رابطهٔ این دو وجود را مشخص کنند. ادیانی مانند اسلام، یهودیت، دین زرتشت و همچنین اسلام.

البته این سؤال قابل بررسی است که با توجه به قرار گرفتن دین اسلام در دستهٔ دوم (دوگانه‌گرا)، عنوانی مانند «وحدت وجود» ابن عربی، چه معنایی پیدا می‌کند.

ادیان از نظر تاریخی:
1. ابتدایی: صور دین‌ورزی اقوام اولیه
2. کلاسیک (سنتی، قدیم):‌ یهودیت، هندوئیسم، مسیحیت، اسلام
3. جدید: ادیانی مانند شاهدان یهوه، سایبابا، مورمُن‌ها، یوگا، شیطان‌پرستان، سیکیسم، بهائیت. این ادیانی که معمولا عمری کمتر از دویست سیصد سال دارند و معمولا ترکیبی از ادیان دیگر هستند، مثل بهائیت که ترکیبی از اسلام و مسیحیت است. دیگر ویژگی این ادیان این است که ادعا می‌کنند تعارضی با دیگر ادیان ندارند.

ادیان از نظر جغرافیایی:
1. غربی: یهودیت، مسیحیت، اسلام، زرتشت
2. شرق نزدیک: هندو
3. شرق دور: ادیان چین و ژاپن مثل شینتو، دائو و...

ادیان از نظر انتساب به شخص: این تقسیم، جدید است و عمری کمتر از بیست سال دارد.
1. ابراهیمی
2. غیر ابراهیمی


منشأ پیدایش ادیان ابتدایی:
سؤال از منشأ پیدایش ادیان، از ثمرات عصر مدرن است و به خاطر موضوعیت پیدا کردن انسان‌ها به وجود آمده است. در حقیقت، انسان می‌خواست جواب سؤال‌هایش را که تا کنون، ادیان به آن‌ها پاسخ می‌دادند خودش پیدا کند و تبیین‌های دینی از هستی را نادیده بگیرد. به بیان دیگر، بشر از خود سؤال کرد که نکند اصلا پدید آمدن دین، به خاطر همین بوده است که انسان، توجیه علمی برای سؤال‌هایش نداشته است و سعی کرده از این راه، خودش را اقناع کند؟! خروجی پاسخ مثبت به این سؤال این است که هر چه گرایش به علم بیشتر شود، گرایش به دین کاهش می‌یابد.

مراد از منشأ پیدایش دین، می‌تواند متفاوت باشد:
  1. منشأ دین‌داری
  2. منشأ دین (به معنای آموزه‌ها و تبیین‌های دینی)
  3. ضرورت دین
بسیاری از افراد که به پرسش از منشأ پیدایش دین پاسخ داده‌اند، در حقیقت، سؤال را به گونه‌ای دیگر فهمیده‌اند و به پرسش از «ضرورت دین» پاسخ داده‌اند. بحث ما در این کلاس، دو قسم اول است.

دیدگاه‌های مختلف دربارهٔ‌ منشأ پیدایش ادیان:
  1. دیدگاه الهیاتی
  2. دیدگاه‌های غیر الهیاتی (جامعه‌شناختی، روان‌شناختی، پدیدارشناختی،...)
با توجه به این که مسیر پیدا کردن پاسخ در بین پاسخ‌دهندگان متفاوت است، طبیعتا پاسخ یک الهی‌دان با پاسخ یک جامعه‌شناس، نباید با هم یکی باشد. بنابراین، یا نباید این پاسخ‌ها را با هم مقایسه کنیم یا اگر مقایسه می‌کنیم، باید این نکته را مد نظر داشته باشیم که مبنای حاکم بر هر یک از پاسخ‌ها متفاوت است. پس در نقد هر یک از پاسخ‌ها نمی‌توانیم از متد حاکم بر پاسخ دیگری استفاده کنیم.

پیش‌درآمدی بر دیدگاه جامعه‌شناختی دربارهٔ منشأ پیدایش دین:
جامعه دارای حقیقتی است که با جمع جبری افراد، متفاوت است. به عنوان مثال با صرف جمع شدن 30 نفر انسان در کنار هم، یک کلاس تشکیل نمی‌شود؛ مگر این که بین این 30 نفر یک سری مناسباتی وجود داشته باشد. پس برای تشکیل یک جامعه، نیاز به «باورهای مشترک» داریم. این باورهای مشترک برای این هستند که جامعه از بین نرود؛ چون «جامعه خداست»!

برخی از جامعه‌شناسان می‌گویند دین زائیدهٔ این نیاز جامعه است. یعنی جامعه برای حفظ بقای خود، دین را به وجود آورده است. در این نگاه، محال است «قانون» مقدم بر «دین» باشد. یعنی جامعه‌ای که دین را به این منظور ایجاد کرده است، قانونش همین است. به بیان دیگر، «دین» در این نگاه، خودِ «قانون» است.

در جلسهٔ آینده، به موضوع پیدایش دین از نگاه آگوست کُنت می‌پردازیم...

یادداشت من از جلسهٔ سوم کلاس کلام اسلامی؛‌ 16 مهر 88

منظور از عقل:
1. توانایی
2. معقولات/ معلومات
3. نظام فکری (فلسفی، الهیاتی، کلامی)

مفهوم دین و ایمان:
نظرات مختلفی در این باره وجود دارد. برخی دین را نامی برای گزاره‌های آن می‌دانند و شخص متدین را کسی می‌دانند که به گزاره‌های یک دین باور داشته باشد. ولی برخی (مانند مسیحیان غربی) دین را از جنس گزاره‌ها نمی‌دانند و حتی از اسم «دین» هم استفاده نمی‌کنند و عنوان «ایمان» را به کار می‌برند و معتقدند ایمان به عیسی مسیح یا پیامبر اکرم مهم است؛‌ نه باور استقلالی گزاره‌های دینی.

پرسش:
اگر بین دین (به هر یک از دو دیدگاه) و عقل تعارض به وجود آید، به طوری که نشود تعارض را حل کرد، کدام مقدم است؟
پاسخ:
در نگاه سنتی که قطعا دین مقدم است. حتی از عبارات متفکرین و متکلمین ما بر می‌آید که «عقل خادمهٔ دین است.». یکی از علل اساسی این نگاه سنتی این است که در بین دانشمندان سنتی، بسیاری از علوم توسط منابع دینی در اختیار آن‌ها قرار می‌گرفت. در حقیقت، این سؤال با توسعهٔ دانش غیر دینی پررنگ‌تر شده است. اما دیدگاه‌های جدید در پاسخ به سؤال را می‌توان در چند دسته تقسیم کرد:

الف. عقل‌گرایی
  1. حداکثری: به این معنا که باید همهٔ جوانب با عقل بررسی شود و ایمان به یک دین باید از فیلتر بررسی حداکثری عقلی عبور کند. یعنی برای این که نظام اعتقادی،‌ واقعا و عقلا مقبول باشد، باید بتوان صدق آن را اثبات کرد.
  2. حداقلی [این اصطلاح توسط استاد استفاده شده ولی این که دقیقا چه توضیح و تعریفی دربارهٔ آن ارائه داده‌اند، متوجه نشدم. در کتاب نیز، اشاره‌ای به این تعبیر نشده است.]
  3. انتقادی: نظام‌های اعتقادی و دینی را می‌توان و باید مورد بررسی عقلی قرار داد؛ اگرچه اثبات قاطع آن‌ها امکان‌پذیر نیست.

ب. ایمان‌گرایی
در این دیگاه چنین گفته می‌شود که اگر قرار باشد ایمان هم از مرز عقل بگذرد، در حقیقت انسان به استدلال عقلی خودش ایمان می‌آورد، نه به خود دین، نه به خود عیسی مسیح علیه‌السلام یا نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله. به عنوان مثال، وقتی شما به کسی پول قرض می‌دهید و در عین حال،‌ از او چندین سند و ضمانت و شاهد می‌گیری، دیگر جای این سخن نیست که «من به تو اعتماد کردم که به‌ات پول قرض دادم» یا «من به تو ایمان دارم». به بیان دیگر، نباید ایمان را در حد یک استدلال عقلی تنزل داد. این دیدگاه تا حد زیادی تحت تأثیر آموزه‌های رایج مسیحی است که ایمان را نوعی ریسک می‌داند. همچنین آموزه‌ٔ خاص «تثلیث». تفکرات اگزیستانسیالیستی هم به این سبک از نگاه، نزدیک است.

اشکال:
این شیوه، برای کسانی که در خانواده و فضایی دینی تربیت نشده‌اند، راه اعتقاد به یک دین را می‌بندد. برای شروع التزام به یک دین، سبک ایمان‌گرایی کفایت نمی‌کند.

۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

یادداشت من از جلسهٔ چهارم کلاس ادیان ابتدایی؛ 14 آبان 88

امیل دورکیم
او جامعه‌شناس بزرگ قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم است. وی دو سال پس از مرگ آگوست کنت به دنیا آمد. نظریهٔ اصلی‌اش دربارهٔ دین را در کتاب «صور بنیادین حیات دینی»‌ بیان کرده است.

دورکیم می‌گوید: «دین زادهٔ اجتماع است».
برای اثبات این نظریه به سمت جوامع ابتدایی می‌رود. این که دلیل خود را در جوامع ابتدایی جستجو می‌کند، برای این است که این ادیان، دست‌نخورده‌تر هستند. البته دلایل دیگری نیز برای رجوع او به ادیان ابتدایی وجود دارد.

نکته:
بر خلاف کنت، دورکیم معتقد است دین یک حقیقت محض است و توهم نیست؛‌ منتها حقیقتی زادهٔ اجتماع است.
پیش‌فرض‌های دورکیم در اثبات نظریه‌اش:
  1. جامعه دارای حقیقتی مستقل از افراد است: یعنی جامعه صرفا یک امر ذهنی و انتزاعی نیست، بلکه کارکرد و نقش دارد؛ کارکردی متمایز از افراد جامعه. عناصر این حقیقت عبارت‌اند از زبان، آداب و رسوم، تمایلات، اندیشه‌ها و... . این حقیقت خواستی دارد که لزوما با خواست افراد جامعه یکی نیست. همچنین این خواست بر خواست تک‌تک افراد غلبه دارد؛ با این که این افراد ممکن است خواسته‌های متفاوتی داشته باشند. حتی گاهی چنین تعبیر می‌شود که جامعه، آبرو دارد که باید حفظ شود. حیثیتی دارد که باید پاس داشته شود.
  2. تعریف دین: دین نظام یک‌پارچه‌ای از باورداشت‌ها، عملکردها و منش‌های مرتبط با امر مقدس است. کارکرد دین از نگاه دورکیم انسجام‌بخشی به جامعه است. او معتقد است میان دین و جامعه، یک رابطهٔ دیالکتیک وجود دارد. در حقیقت، جامعه دین را پدید می‌آورد تا به خودش انسجام بدهد. هرچه دین بیشتر قدرت پیدا کند، جامعه هم قدرتمندتر می‌شود و قدرت بیشتر جامعه، دین را هم قوی‌تر می‌کند.
  3. دین مابعدالطبیعی نیست: دین در حقیقت، یک توافق اجتماعی است. یعنی دین از دل جامعه خلق می‌شود.

وجوه مشترک امور مقدس:
1. قدرتمند هستند.
2. والا هستند.
3. حریم دارند و شایستهٔ احترام‌اند.
4. اتفاقی‌اند و همهٔ افراد جامعه، بر آن‌ها متفق‌القول‌اند.
5. شخصی نیستند.
6. معطوف جامعه هستند.

از نگاه دورکیم،‌ این امور مقدس هستند که دین را تشکیل می‌دهند. کاکرد این امور مقدس،‌ انسجام‌بخشی به جامعه است. علت انسجام‌بخش بودن امور مقدس این است که مورد اتفاق همه‌اند. دورکیم می‌گوید تقدس امری نیست که از بالا به پایین سرایت کند، بلکه پایینی‌ها هستند که به بالایی‌ها تقدس می‌بخشند.

پس: «دین=خواست جامعه»

اصل توتمی:
توتم‌پرستی این است که در جوامع قدیم، انسان‌ها یک سری نمادها و اشکال را انتخاب می‌کردند و آن‌ها را می‌پرستیدند. مثل نماد گاو یا حیوانات دیگر. توتم‌ها در جوامع پرستیده می‌شوند تا جامعه پرستیده شود. توتم‌ها شاید در جوامع مختلف عوض شوند ولی اصل توتم همیشه باقی می‌ماند. در حقیقت، خدای غیر متشخصی که در همهٔ جوامع وجود دارد، ساختهٔ خود جوامع است.

بر اساس نظریهٔ دورکیم، هر چیزی که در جامعه کارکرد نداشته باشد، خود به خود حذف می‌شود. علت این که تا کنون دین دوام آورده و از جوامع حذف نشده است، این است که کارکرد دارد. منتها بین جوامع ابتدایی و پیشرفته تفاوت‌هایی نیز هست. در جوامع گذشته که ساختار «مکانیکی» داشتند، جامعه مبتنی بر همبستگی مکانیکی بود و تقسیم کار ساده‌ای داشت؛ این تقسیم کار ساده، همان دین است.

اما در جوامع پیشرفته با ساختار «ارگانیک»، همبستگی سازمان‌یافته حاکم است و تقسیم کار نیز پیچیده‌تر است. برای همین اتحادیه‌های صنفی شکل می‌گیرند و تقسیم کار را سامان می‌دهند. اتحادیه‌های صنفی، به نوعی «دین شهری» و زاده‌ٔ نیازمندی‌های جامعه‌اند.

نقد نظریهٔ دورکیم:
  • بسیاری از جوامع پیشرفته با این قاعده جور در نمی‌آیند و دین در بسیاری از این جوامع، چنین کارکردی ندارد.
  • در این نظریه،‌ افراد در نظر گرفته نشده‌اند. بسیاری از افراد هستند که در جوامع مختلف، خلاف جامعه زندگی می‌کنند و مشکلی هم ندارند.

موضوع جلسهٔ بعد: «منشأ پیدایش دین از نگاه مارکس»

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

یادداشت من از جلسه‌ی اول کلاس تاریخ ادیان 1؛ ادیان ابتدایی

دین چیست؟
تلاش برای تعریف ذاتی دین،‌ تلاشی بی‌فایده است؛ چون چنین تعریفی برای دین امکان ندارد. تا کنون تعاریف زیادی برای دین ارائه شده‌اند که بعضی بسیار عام و بعضی فقط شامل تعدادی از ادیان می‌شود. در این کلاس،‌ ما بر اساس همان تعریف ارتکازی که شامل ادیان ابتدایی هم می‌شود،‌ پیش می‌رویم. یعنی «دین مجموعه‌ای از باورها و قوانین است که بر روی زندگی افراد بشر تسلط داشته و دارد.» در حقیقت وقتی در این کلاس سخن از ادیان ابتدایی می‌شود، منظور صور ادیان و دین‌ورزی‌های اولیه‌ی انسان است.

تعاریف کاربستی دین:
1. دین به معنای التزام دینی، تدین و دین‌داری؛ مثلا وقتی می‌گویم «دین امید به زندگی را زیاد می‌کند»، منظور همین التزام به دین و تدین به آن است.
2. دین به معنای محتوای متون مقدس؛ مثلا وقتی می‌گوییم «دین اسلام رشوه را حرام کرده است.»،‌ منظور محتوای کتاب مقدس اسلام است.

به هر حال، در این کلاس، منظور ما از ادیان ابتدایی، صور ادیان و دین‌ورزی‌های اولیه‌ی انسان است؛ یعنی تفاسیر ابتدایی از دنیا، باورهای اولی، جهان‌شناسی‌های نخستین، التزامات اولیه،...

درباره‌ی این که «ادیان ابتدایی» قسیم چه ادیانی است، نظرات مختلفی وجود دارد. بعضی، ادیان ابتدایی را قسیم ادیان آسمانی دانسته‌اند و بعضی دیگر، ادیان ابتدایی را قسیم ادیان آسمانی پیشرفته می‌دانند.

تقسیم‌بندی بهتر، از نگاه استاد:
1. ادیان ابتدایی
2. ادیان فلسفی (بودیسم، هندوئیسم و...)
3. ادیان وحیانی (اسلام، مسیحیت و...)

متن مقدس چیست؟
متنی که از نظر پیروانش، حجیت ذاتی دارد، متن مقدس آن دین محسوب می‌شود. حجیت به این معناست که گزاره‌های داخلی آن متن، برای او نیازی به استدلال و اقامه‌ی برهان ندارد. مثلا برای یک مسلمان معنا ندارد که بپرسد «از کجا معلوم قرآن درست می‌گوید که باید نماز بخوانیم؟»؛ چون همین که «قرآن گفته است» برای یک مسلمان کافی است.

نکته:
متونی مانند نهج‌البلاغه از نظر ما متن مقدس محسوب نمی‌شوند؛ چون حجیت ذاتی ندارند. در حقیقت،‌ علت حجیت نهج‌البلاغه برای ما این است که محتوی «سنت» است و سنت برای ما حجت است. ولی متن مقدس به متنی می‌گویند که برای پیروانش، حجیت ذاتی داشته باشد.


بخش‌های متن مقدس از نگاه امروزی ما:
1. خبر (News) و اعتقادات (Believes): دانشی که درباره‌ی این بخش از متون مقدس صحبت می‌کند «الهیات» است که در اسلام به آن «کلام» می‌گوییم.
2. دستورات و امرها (Comments)
1) اخلاق (Ethics): چیزهایی هستند که اگر دین هم نمی‌گفت، وجهش را خود انسان هم چه بسا درک می‌کرد.
2) احکام (Laws): اگر دین نمی‌گفت، انسان نمی‌توانست وجه و حکمت آن‌ها را بفهمد.

دیدگاه‌های موجود در باب منشأ پیدایش دین:
1. دیدگاه روان‌شناختی (فروید،...)
2. دیدگاه جامعه‌شناختی (آگوست کنت، دورکیم، مارکس، اسپنسر، وبر...)
3. دیدگاه پدیدارشناختی (هوسر، کانت،...)


برای مطالعه‌ی بیشتر:
1. کتاب تجربه‌ی دینی بشر، پدیدآورنده‌ی اصلی: نینیان اسمارت
مترجمین جلد دوم: محمد محمد رضایی و ابوالفضل محمودی، نشر سمت. شماره‌ی بازیابی در کتابخانه دانشگاه ادیان: BL‎ ۸۰/۲‎ /الف‎۵‎ /ت‎۳

2. کتاب صور بنیانی حیات دینی، نوشته‌ی امیل دورکیم
دو ترجمه‌ی فارسی از این کتاب وجود دارد. و البته اینجا می‌توانید خلاصه‌ای کتاب را مطالعه کنید.

یادداشت من از جلسهٔ دوم کلاس کلام؛ 9 مهر 88

تذکر:
یادداشت من از جلسهٔ دوم کلاس کلام اسلامی، به همین مقدار خلاصه می‌شود. این که چرا این قدر کوتاه است، نمی‌دانم چرا ولی تا جایی که حافظه‌ام یاری می‌کند، بیشتر وقت آن جلسه به معرفی کتاب «عقل و اعتقاد دینی» و نظرسنجی دربارهٔ این که برنامهٔ کلاس در این ترم چگونه باشد، گذشت. به هر حال، اگر کسی یادداشت تکمیلی برای این جلسه دارد برای ایمیل من ارسال کند تا ضمیمهٔ این بخش شود.

الهیات:

1. به معنای اعم (فلسفه): وجه تسمیه این است که کلامیون، مباحث فلسفی را مقدمه‌ای برای مباحث اصلی کلام می‌دانند.
2. به معنای اخص: در الهیات به این معنا، مباحث محض فلسفی حذف می‌شوند و مستقیما بحث، از اثبات وجود خدا آغاز می‌شود.

نکته:
1. مباحث اثبات وجود خدا، قاعدتا باید جزء مباحث فلسفهٔ دین قرار گیرد نه اینکه جزء مباحث کلامی محسوب شود؛ چون چنانکه در جلسهٔ گذشته هم مطرح شد، مسائل علم کلام، آموزه‌های اختصاصی هر دین هستند. در حالی که وجود خدا، مسئلهٔ اختصاصی اسلام نیست که بخواهد جزء کلام اسلامی باشد.
2. اصطلاح «دلیل عقلی» در کلام به معنای استدلال بشری است و شامل دلیل عقلی محض، دلیل تجربی و دلیل تاریخی نیز می‌شود.