۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

جلسهٔ پنجم عرفان یهودی؛ 6 آبان 89

نکته:
عرفان یهودی فقط مورد مراجعهٔ علماء‌ یهودی نیست؛ عوام نیز به آن رجوع می‌کنند. یک سری متون عرفانی زوهر هست که حتی هاخام‌های یهودی هم به سختی متوجه آن‌ می‌شوند. عوام یهودی، به این متون خیلی علاقه‌مندند. چون وجه مشترکی بین آن‌ها و علماء یهودی محسوب می‌شود. چون هیچ کدام، از آن سر در نمی‌آورند.

علت اینکه اشخاصی مثل شبتای سوی برای مردم، جذابیت بیشتری داشتند همین بود که امثال او که بیشتر از حالت عادی خارج می‌شدند، برای مردم،‌ جذابیت زیادی داشتند و عوام، احساس می‌کنند حتما خبری هست که این شخص این طور از خود بی‌خود شده است. البته فشار آن دوران نیز تأثیر زیادی در ادعای منجی بودن شبتای سوی داشته است.

شخصیت‌های مهم قبالا:

1. ربی شیمعون بریوحای (رشبا)
2. ربی عقیوا (شاگرد ربی شیمعون)
3. ابراهیم بن داوود (رَبَد) و اسحاق نابینا. این دو پدر و پسر بودند و کتاب باهیر را نوشتند.
4. موسای لئونی (مُشه ولئون): زوهر. 1280 م.
5. ربی مشه بن نحمان (نحمانیه/رمبان): مفسر تورات با ریشه‌های قبالایی. این فرد معاصر ابن میمون بوده است و اختلافات نظرهایی هم داشته‌اند. یکی از تفاوت‌هاشان این بود که این فرد بیشتر به ایمان گرایش داشت ولی ابن میمون بیشتر به عقل گرایش داشت.
6. ابراهیم ابوالعفیا: عرفان عملی. او نیز به درجات رسیده بوده و ادعاهایی داشته است؛‌ البته نه به اندازهٔ شبتای سوی.
7. ربی یوسف کارو (قارو): عارف قرن 16 م. مؤلف شولحان عاروخ. احکام تلمودی را در نقاط تضاد، ترجیح می‌دهد به احکام عرفانی.
8. مُشه کوردو وِرو (1522- 1570 م). شروع نظام‌مند کردن قبالا
9. ربی اسحاق لوریا اشکنازی (1570 م). تحول و عمومی کردن عرفان یهودی و ورود به زندگی روزمره مردم یهودی. کتاب سیدور را تدوین کرد که تلفیقی از تلمود و زوهر است.
10. ربی حییم ویتال
11. شبتای سوی (1626 – 1676)
12. ییسرائل بن الیعزر (1700 – 1760م) معروف به بعل شم طوو (بشط). پایه‌گذار جنبش حسیدیسم؛ ترویج حکایات اخلاقی و عرفانی (موسار= پند)
13. ربی یوسف زُندِل (1786 – 1866) اهل سالانت. گروه مِتنَگِدیم (منتقدین). کسانی که مخالف حسیدیسم بودند. این شخص نهضت موسار را پایه‌گذاری کرد که در حوزه‌های علمیه یهودی، در کنار درس‌های احکام و مسائل تلمودی، قصه‌ها و پندها و حکایات اخلاقی را نیز آموزش می‌دادند و به این طریق، ابزاری که در اختیار حسیدیسم بود، در اختیار این‌ها نیز قرار گرفت و بین مردم، محبوبیت زیادی پیدا کردند.

نکته: هر دو شاخهٔ حسیدیسم و متنگدیم، شدیدا از ماجرای هولوکاست، ضربه خوردند و تقریبا از بین رفتند. البته کتاب‌های پند و اندرز (موسار)‌ همچنان چاپ می‌شوند ولی به اسم این نهضت نیستند.

14. ربی اشلگ (بعل هَسولام)
15. ربی یهودا بَرک
این دو نفر، عرفان عمومی و مدرن را پایه‌گذاری کردند. یعنی علاوه بر این که عرفان را برای عموم مردم یهود، قرار دادند؛ مردم غیر یهودی را نیز وارد عرفان کردند و خواندن مباحث عرفانی را برای همهٔ مردم مجاز دانستند. ربی یهودا برک همچنان زنده است و برنامه‌های عرفانی خود را به همراه فرزندانش ادامه می‌دهد.

جلسهٔ چهارم اخلاق یهودی و مسیحی؛ 6 آبان 89

پیش‌فرض‌های اخلاق:

1. به رسمیت شناختن دیگران: اولین پیش‌فرض برای زندگی اخلاقی این است که انسان، دیگران را به رسمیت بشناسد.

2. ایثار: اخلاق چیزی فراتر از حقوق است. یعنی حتی یک سری جاها، حکم به این می‌کند که از حق خود بگذر. جایی بحث فقه و حقوق به میان می‌آید که اخلاق کارایی نداشته باشد. گرچه پایهٔ حقوق و فقه هم اخلاق است و اگر اخلاق نباشد، فقه و حقوق نیز ضمانت اجرا پیدا نمی‌کنند.

3. قاعده زرین: این قاعده، یک اصل اخلاقی نیست. یک اصل حاکم بر کل هنجارهای اخلاقی است و همه ادیان بر آن تأکید دارند: «با دیگران آن‌گونه رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند.»

پیش‌‌فرض‌های اخلاق دینی:

1. وجود یک حقیقت غایی: این حقیقت غایی، ملاک داوری اخلاقی است. در بعضی ادیان، این حقیقت غایی، خداست؛ در بعضی ادیان، موجودی نامتشخص است ولی به هر حال در همهٔ ادیان، این حقیقت غایی وجود دارد. امر اخلاقی، تابعی است از دستوری که آن حقیقت غایی می‌دهد.

2. وجود زندگی‌ای دیگر: ثمرهٔ اخلاقی زندگی کردن، باید در جای دیگری نمود داشته باشد. ممکن است این زندگی دیگر، در دنیایی دیگر باشد (اسلام) و ممکن است صرفا زیستی دیگر در همین دنیا باشد (بودیسم، هندوئیسم). ولی به هر حال، زندگی دیگر، نتیجهٔ اخلاقی زیستن در این زندگی است. بسیاری از گزاره‌های اخلاقی ما، پشتوانه‌ اجرایی‌شان زندگی دیگر است. بعضی گزاره‌ها حتی پشتوانه‌ مفهومی‌شان، وجود زندگی دیگر است؛ مثل آداب کفن و دفن. به عنوان مثال، برخی اقوام در تبت،‌ جنازه‌های خود را تکه‌تکه می‌کنند و در بیابان رها می‌کنند تا خوراک لاشخورها شود؛ چون معتقدند تا زمانی که این جسم وجود داشته باشد، روح میت، معلق می‌ماند و نمی‌تواند وارد جسم دیگری شود. این گزاره اخلاقی بدون فهم «تناسخ» امکان ندارد.

پیش‌فرض‌های بیشتری نیز برای اخلاق دینی وجود دارد. برای مطالعهٔ بیشتر رجوع کنید به کتاب «دین و اخلاق»، خانم ماریه قریشی.

پیش‌فرض‌ اخلاق یهودی: برگزیدگی (نوعی رابطه بین خدا و انسان): یهودی‌ها معتقدند اخلاق یهودی حاصل برقراری نوعی ارتباط خاص میان انسان و خداست. هر انسانی می‌توانست این ارتباط را برقرار کند ولی خدا از میان همهٔ اقوام، بنی‌اسرائیل را انتخاب کرد؛ به همین دلیل، آن ارتباط خاص در بنی‌اسرائیل شکل گرفته است. اخلاق هم به همین ارتباط خاص تعلق دارد. برای همین، آنچه برای بنی‌اسرائیل اخلاقی است، ممکن است برای غیر بنی‌اسرائیل اخلاقی نباشد.

به خاطر همین پیش‌فرض، تحولات خدا در کتاب مقدس یهودی، منجر به تحولات اخلاق در یهودیت می‌شود. همچنین، تحول معنای انسان نیز، اخلاق یهودی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. به عنوان مثال، در تورات به صورت کاملا تعبدی گفته می‌شود دزدی نکن و فهم انسان به رسمیت شناخته نمی‌شود. ولی در کتاب جامعه سلیمان گفته می‌شود: «دزدی نکن چون ممکن است مالت را بدزدند» و با بیان حکمت امر، فهم انسان به رسمیت شناخته می‌شود.

کل نظام اخلاقی و حتی شریعت یهود، مبتنی بر مفهوم برگزیدگی است و در صورت گرفتن این مفهوم از یهودیت، کل شریعت و اخلاق یهود از بین می‌رود.

برای مطالعهٔ بیشتر: مقاله «برگزیدگی»، دکتر گندمی، هفت‌آسمان 17 یا 18

مفهوم برگزیدگی و رابطهٔ خاص بنی‌اسرائیل با خدا نیز مبتنی بر یک مفهوم تاریخی الهیاتی به نام «عهد» است. بین خدا و انسان معاهده‌ای بسته شده است و خدا از انسان، چیزهایی خواسته است و کل اخلاق یهودی بر اساس آن تدوین شده است.

اخلاق یهودی: حاصل دریافت نوعی رفتار معاهده‌گونه بین انسان و خداست.

یعنی خداوند به بنی‌اسرائیل تفضل می‌کند و سرزمین مقدس را به آن‌ها می‌دهد به شرط اینکه یهودی‌ها نیز به یک مجموعه‌ای دستورات عمل کنند؛ این مجموعه دستورات، همان اخلاق یهودی است.

این معاهده، تأثیر بسیاری بر اخلاق یهودی گذاشته است:

1. تقسیم‌ آدم‌ها به بااخلاق و بی‌اخلاق: با اخلاق کسی است که به همهٔ مفاد پیمان عمل کند. بی‌اخلاق کسی است که حتی به یکی از مفاد پیمان عمل نکرده باشد. چون عمل به پیمان، بینابین ندارد؛‌ یا به آن عمل شده است، یا نشده است. عمل نکردن به یکی از 613 حکم یهودی، به معنای نقض پیمان است؛ فرقی نمی‌کند که آن یک اصل، کوچک باشد یا بزرگ؛ مهم باشد یا نباشد.

2. بی‌اخلاقی یک نفر، به معنای بی‌اخلاقی قوم است. چون این معاهده بین خدا و قوم بنی‌اسرائیل بسته شده است؛ نه با تک‌تک افراد. برای همین، گناه یک نفر، پای همه نوشته می‌شود. به همین سبب، اخلاق یهودی نوعی خیال است؛ چون زندگی اخلاقی در یهودیت یعنی همهٔ یهودی‌ها به همهٔ اصول اخلاقی کتاب مقدس عمل بکنند.

نگاه تاریخی به اخلاق یهودی:

اخلاق یهودی را بر اساس منابع، به چهار دوره تقسیم می‌کنند:

1. توراتی
2. هاخامی
3. قرون وسطایی
4. اخلاق مدرن

برای جلسهٔ آینده، سفر تثنیه را خریدارانه مطالعه کنید.

۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

جلسهٔ پنجم کلاس الهیات نقلی مسیحی؛ 5 آبان 89

کنفرانس آقای طباطبائی با موضوع لوگوس (ساعت 14:30):

اولین بار،‌ واژه لوگوس را هراکلیتوس در یونان باستان استفاده کرده است و به معنای نظم حاکم بر جهان بوده است. بعدها سقراط،‌ افلاطون و ارسطو نیز از این تعبیر استفاده کرده‌اند ولی به معنای دیگری غیر از آنکه هراکلیتوس در ذهن داشت.

بعدها رواقیون هستند که به این مفهوم می‌پردازند. از نظر آن‌ها لوگوس، یک نیروی جاری در همهٔ جهان است و هدف از زندگی انسان، اتحاد پیدا کردن با لوگوس است.

فیلون اسکندرانی:
او به قدری بر مسیحیت تأثیرگذار بوده است که بسیاری او را آغازگر یک دورهٔ هفده‌قرنه می‌دانند. او در درجهٔ اول، یک یهودی بود، بعد یک فیلسوف. دغدغهٔ او حل تعارض بین دین و وحی بوده است. او برای پاسخ دادن به این پرسش، به واسطه‌ها رسید. در رأس این واسطه‌ها، لوگوس قرار داشت. لوگوس، واسطه در آفرینش بوده است. چون خدای متعال، آن قدر متعالی است که چنین جهانی را نمی‌شود مخلوق او دانست. البته فیلون هیچ وقت لوگوس را در حد خدایی بالا نمی‌برد و لوگوس را همیشه مخلوق خدای متعال می‌داند.

در ادبیات فیلون، لوگوس به معنای عقل اول نیز هست. به این ترتیب، بین عقل و وحی تعارضی وجود نخواهد داشت. او عقل و وحی را دو عطیه می‌دانست که اولی به یونانی‌ها عطا شده بوده و دومی به عبرانیان. و لوگوس، تجلی هر دوی این‌هاست.

پولس و یوحنا:
پولس از فیلون تأثیر بسیاری پذیرفته بود. هر دوی این‌ها، از زبان یونانی استفاده می‌کردند. البته بین لوگوس فیلون و لوگوس پولس تفاوت هست. لوگوس فیلون، متشخص و متجسد نبود و فرازمانی و فرامکانی بود ولی لوگوس پولس، وارد تاریخ شد.

«ماشیح ازلی» که پولس از آن نام می‌برد،‌ همان حکمت ازلی است و به لوگوس فیلون، خیلی نزدیک است. حتی به نظر می‌رسد که پولس اسم لوگوس فیلون را عو کرده و ماشیح گذاشته است.

فیلون در تفسیر آیهٔ اول سفر پیدایش می‌گوید، این که خدا آسمان و زمین را خلق کرده است، منظور همان لوگوس است. یوحنا، انجیل خود را گویا از این تفسیر فیلونی الهام گرفته است و چنین گفته که اولین مخلوق، کلمه بود. و کم‌کم پا را فراتر می‌گذارد و لوگوس را تا سرحد خدایی پیش می‌برد.

در ادبیات یونانی، خدای متعال، علت فاعلی وجود لوگوس بود ولی در ادبیات پولسی و یوحنایی، خدای متعال فقط علت مادی لوگوس بود. انگار که لوگوس، مخلوق خدا نیست؛‌ از خداست.

رابطه کلمه در انجیل یوحنا با «کلمة الله» در قرآن چیست؟
گفته می‌شود که چون خلق مسیح بدون واسطهٔ پدر بود و با کلمهٔ‌ «کن فیکون» خدا به دنیا آمد. البته این اشکال باقی می‌ماند که اگر قرار بود دلیل این باشد، حضرت آدم، به طریق اولی باید کلمة‌الله خوانده می‌شد و جای تحقیق گسترده‌تری است. البته بیشتر مفسرین، «کلمه» را به معنای عام گرفته‌اند و آن را ناظر به تعبیر موجود در مسیحیت ندانسته‌اند.

 

شروع درس استاد (ساعت 15:30):
بحث لوگوس به این راحتی تمام نمی‌شود و باید بحث تفصیلی آن را از بحث آباء کلیسا دنبال کرد.

یکی از بحث‌هایی که بین آباء کلیسا مطرح بود این بود که آیا پیدایش لوگوس، یک‌مرحله‌ای بوده است یا دو مرحله‌ای؟ دو مرحله‌ای به این معنا که عالم معقول یا چیزی شبیه این از ازل همراه خدا بوده است و در مرحله‌ای که آفرینش خلقت می‌شود، قبلش لوگوس ایجاد می‌شود.

یوستینوس: لوگوس با فعل اراده، از خدا مولود گردید.

همین تعبیر یوستینوس، در یک سری دیگر از آباء کلیسا مثل تاتیانوس، ترتولیان و کلمنت نیز دیده می‌شود.

ولی بعدا به دنبال مسائلی که درگیر آن شدند، بحث ایجاد «یک‌مرحله‌ای» (مولود ازلی) لوگوس مطرح شد. یعنی به این صورت نیست که لوگوس در دو مرحله ایجاد شده باشد و همواره با خدا بوده است. این دیدگاه، به مرور زمان مورد قبول قرار گرفت و نظریهٔ دومرحله‌ای از بین رفت و به فراموشی سپرده شد. در اعتقادنامهٔ نیقیه هم اشاره‌ای به این اختلاف وجود دارد و صریح در یک‌مرحله‌ای نیست؛ گویا نمی‌خواسته‌اند معتقدین به عقیدهٔ دومرحله‌ای را تکفیر کنند. 

روح‌القدس:
پولس تعابیری دارد که گویا از نظر او، «لوگوس» و «روح‌القدس» یک چیز هستند. اوصافی که پولس به کار می‌برد، گاهی آن را به عیسی نسبت می‌دهد، گاهی به روح‌القدس. گویا روح‌القدس دو انکشاف داشته است. یکی در وحی و شریعت ازلی که به موسی نازل شده است و دومین انکشاف، در عیسی مسیح تجلی پیدا کرده است و همین روح‌القدس بعد از عیسی یک انکشاف دیگری دارد و باز هدایت‌کنندهٔ کلیسا خواهد بود.

البته این اشکال باقی می‌ماند که اگر روح‌القدس بر عیسی مقدم بوده و در قدیم، در قالب وحی و شریعت،‌ انکشاف پیدا کرده بوده است، چرا در الهیات مسیحی گفته می‌شود که روح‌القدس از پدر و پسر به وجود آمده است.

۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

جلسه چهارم عرفان یهودی؛ 29 مهر 89

1. شمیطا و یُووِل (دوره‌های هفت‌ساله)
این دو مفهوم، ریشه در تورات دارند و به ما دستور می‌دهند که در پایان هر دورهٔ هفت‌ساله یک تعطیلی وجود دارد. مثلا شش سال زمین کاشته می‌شود و سال هفتم، زمین را رها می‌کنند و به اصطلاح آن را عایش می‌گذارند و از محصولاتی که از سال‌های قبل جمع‌آوری کرده‌اند استفاده می‌کنند. این سال هفتم (شمیطا) یک سال مشخص است، نه این که هر کسی سال هفتم خودش را داشته باشد.

در این سال هفتم، علاوه بر تعطیلی، تسویهٔ دیون و آزادی غلامان نیز انجام می‌شده است. فرقی نمی‌کند که غلامان، خودفروخته باشند (مثلا به خاطر فقر) یا اینکه به حکم دادگاه به غلامی در آمده باشند.

هفت دوره که می‌گذشت (49 سال)، سال پنجاهم هم تعطیل اعلام می‌شد که اسمش یوول بود. یعنی سال 49 که خودش شمیطا بود و سال پنجاهم، سال یوول بوده است. در سال پنجاهم، احکام شمیطا به صورت جدی‌تری انجام می‌شد. مثلا ممکن بود در شمیطا، غلامی که از وضعیت خودش راضی بوده، نخواسته باشد آزاد شود ولی این غلام در سال یوول حتما آزاد می‌شده است. خلاصه اینکه سال یوول، همه چیز تغییر می‌کند.

البته این قوانین، بیشتر به سرزمین مقدس اختصاص دارد و باید حکومت یهودی و دادگاه‌های خاصی دایر باشد تا قابلیت اجرا پیدا کنند. البته جاهایی هم هست که این قوانین اجرا می‌شود. البته خیلی‌ها هم هستند که این قانون را دور می‌زنند که متضرر نشوند.

نگاه قبالا این است که شبیه همین، در آفرینش جهان وجود دارد. یعنی دوره‌های 7000 ساله وجود دارد. یعنی ورود به سال هفت‌هزارم (شمیطای کیهانی)، تعطیلی و پایان مصائب و درد و رنج‌ها واقع می‌شود. الان طبق تقویم، ما در سال 5771 عبری هستیم و تا ورود به هزارهٔ هفتم، دویست و خردهای سال دیگه باقی مانده است و پس از آن، شمیطای کیهانی به وقوع خواهد پیوست و موعود خواهد آمد. چون در عرفان یهودی، زمان آمدن موعود، معین است و قابل تسریع نیز هست و اعمال ما می‌تواند باعث وقوع زودتر آمدن او شود. مثلا در تلمود گفته می‌شود که اگر همهٔ یهودی‌ها یک یا دو تا شنبه را به طور کامل رعایت کنند، موعود خواهد آمد.

همچنین گفته می‌شود 49000 سال که بگذرد و هزارهٔ پنجاه هزارم بشویم، یوول کیهانی رخ می‌دهد و آن زمان، پایان جهان خواهد بود. البته بحث‌های زیادی هست دربارهٔ این که ما الان در کدام دورهٔ هفت‌هزارساله قرار داریم.


2. مفهوم شر (سیترا اَحرا):
در تلمود:
شر همان فقدان خیر است. یعنی شر وجود ندارد؛ بلکه عدم و خلأ خیر است.

در قبالا:
شر، مخلوق خداست و دلیل خلقتش، تعادل بخشیدن به نظام آفرینش است. دلیل دیگر هم، اختیار انسان است. یعنی اگر شر وجود نداشته باشد، دیگر اختیار انسان، معنایی نخواهد داشت.

ولی در قبالا چنین گفته می‌شود که شری که خدا در ابتدا خلق کرده بوده است، در جای خودش بوده است و تعادل ایجاد کرده بوده است ولی با گناه آدم، این تعادل به هم می‌خورد و همه چیز به هم می‌ریزد و این شر در همه جا پراکنده می‌شود.

سیترا احرا:
این موجودی است که خدا به عنوان شر خلق کرده ولی خودش استقلال ندارد و قائم‌به‌نفس نیست و مانند انگل به اعمال انسان و نیکی‌های او می‌چسبد و هر چی اعمال انسان از حالت درست خودش نزول پیدا کند، این سیترا احرا را تغذیه می‌کند. مثلا دربارهٔ دعاهایی که برای خوراکی‌ها وارد شده است چنین گفته می‌شود که وقتی آن دعاها خوانده می‌شوند، سیترا احرای آن میوه کنده می‌شود.

همچنین گفته می‌شود که گاهی باید به سیترا احرا باج داد و هوایش را داشت. مثلا یک شستن دست برای بعد از غذا وارد شده است که در فلسفهٔ آن گفته می‌شود که برای سیترا احراست. این از نمونه دستوراتی است که از قبالا وارد اعمال روزانه شده است.

نیروی چپ:
در مباحث عرفانی قبالایی همیشه خوبی‌ها منسوب به طرف راست‌اند و همیشه به راست تکیه می‌شود. راست نماد قدرت و خوبی است. مثلا از خدا خواسته می‌شود: «از یمینت ما را نجات بده». در مقابل نیروی راست، نیروی چپ هم وجود دارد که شرور به آن نسبت داده می‌شود و آن را منشأ بدی‌ها می‌دانند.

 

3. جهان بالا و پایین/ فرشتهٔ هر انسان
قبالا معتقد به یک جهان بالاست و چنین می‌گوید که ما هر چه انجام می‌دهیم، در حقیقت در عالم بالا اتفاق می‌افتد. نشانه‌هایی نیز در کتاب مقدس برای این دیدگاه پیدا می‌کند. مثلا در تورات آمده است که خداوند ماه را در عالم دیگری به موسی نشان داده است و به او گفته است که در زمین نیز این‌طور به او نشان خواهد داد.

باز همچنین شمعدان مقدس (منورا) در عالم بالا به موسی نشان داده شده است و به او امر شده است که شمعدان را این گونه بسازد.

عقیدهٔ دیگری که در قبالا بیان می‌شود این است که هر انسانی در عالم بالا دارای فرشته‌ای است و بسیاری از اتفاقاتی که در عالم پایین می‌افتد، در حقیقت کارهایی است که این فرشته‌ها در عالم بالا انجام می‌دهند. این قضیه در ماجرای کشتی یعقوب نیز مورد اشاره قرار گرفته است و یعقوب با آن فرشته ملاقات می‌کند.

 

4. علم حروف:
الف. گیمَتریا: حروف عبری دارای ارزش عددی هستند. جمع ارزش عددی حروف یک کلمه یا جمله گاهی تبدیل به معادل کلمه‌ای دیگر می‌شود. مثلا نام خداوند (یهوه) جمع ارزش عددی حروفش 26 است. به همین سبب، این عدد، مقدس است. برای همین اگر جمع ارزش عددی یک جمله 26 شود، یک سری تفسیرهای بر اساس آن انجام می‌شود.

ب. نوتاریقون: حروف اختصاری. مثلا حروف اول یک جمله را به هم می‌چسبانند و یک کلمه جدید به وجود می‌آید. جمع ارزش عددی این کلمهٔ جدید، منجر به تفسیرهایی خاص می‌شود. حتی گاهی بر اساس آن، احکام و ادعیه‌ای مشتق می‌شود.

پ. تِمونا: عوض کردن حروف یک کلمه با حفظ ارزش عددی اولیه.

اساس کتاب «سفر یصیرا» که به حضرت ابراهیم منسوب است، همین علم حروف و اعداد است و چنین گفته می‌شود که خداوند جهان را بر این اساس خلق کرد و دارد آن را اداره می‌کند.

 

5. مدل کلی قبالا:
در قبالا چنین گفته می‌شود که یک چرخهٔ دایره‌وار در حال رخ‌دادن همیشگی است. این چرخه به صورت زیر انجام می‌شود:
إن سوف (بی‌نهایت)، نیستی (عدم)، صیمصوم (انقباض)، شکستن ظروف (ده سفیرا)، تیقون (بهبود و اصلاح)، الحاق و اتحاد به بی‌نهایت (ان‌سوف).

6. ارزش همسان تیقون و شکستن ظروف:
این طور نیست که شکستن ظروف، لزوما بد باشد و تیقون خوب باشد. بلکه این دو، موتور محرک جهان است. این چرخهٔ کلی قبالا، همان طور که در کل جهان در حال وقوع است، در زندگی هر انسان نیز در حال رخ دادن است.

 

سه کتاب مهم عرفانی که منابع اصلی عرفان یهود هستند:

1. سفر یصیرا:‌ تدوین این کتاب را به قرن 2 تا 6 میلادی منسوب می‌کنند.

2. سفر هباهیر: تدوین این کتاب را به سال 1150 تا 1200 م منسوب می‌کنند.

3. زوهر: منسوب به 1260 تا 1492 م. توسط موسی لئونی در اسپانیای اسلامی. این کتاب 2500 است که امروزه چاپ کلاسیکش 24 جلد است و به زبان آرامی هست. البته به زبان‌های عبری و انگلیسی هم ترجمه شده است.

بخش‌های کتاب زوهر:
1. بخش بدون نام: این بخش که حجیم هم هست، تفسیرهایی بر تورات است.
2. کتاب اخفا (مخفی): شرحی بر 60 فصل کتاب پیدایش تورات.
3. ایدرا ربّا (مجمع بزرگ): گزارش مباحثات ربی شمعون با شاگردانش
4. ایدرا زوتّا (مجمع کوچک): مثل بالایی
5. دربارهٔ خیمهٔ عبادت: (آیین عرفانی عبادت)
6. هخالوت (محراب‌ها): قصرهای نور. این بخش، اشاره‌ای به این مراحل و منازل عرفانی‌ای که یک انسان طی می‌کند و نشانه‌های هر کدام چیست و در هر کدام چه باید کرد.
7. راز رازها: قیافه‌شناسی و کف‌بینی و ارتباط روح با بدن
8. ساوا: تناسخ
9. ینوقا: فاش شدن اسرار تورات توسط یک کودک
10. گزارشی دربارهٔ سفر به بهشت
11. تفاسیر و تمثیل‌هایی دربارهٔ تورات
12. بخش الحاقی. مباحثی دربارهٔ قبالا
13. یک جلد کامل به تفسیر غزل غزل‌های سلیمان پرداخته.
14. تفسیری بر «شِمَع ییسرائل» (تثنیه باب 6)
15. اسرار حروف
16. تفسیر کتاب روت
17. تقریبا مانند بالایی است.
18. چوپان با ایمان: حضرت موسی در مکالمهٔ خیالی با الیاس نبی
19. افزوده‌های زوهر که بعدا به آن اضافه شده است.
20. ملحقات بعدی مانند عرض حزقیال نبی

تا انتهای صحیفهٔ هفدهم را موسی لئونی نوشته است و سه صحیفهٔ پایانی، بعدا به کتاب زوهر اضافه شده است.

متدیان عوام یهودی، معتقد به قداست کتاب زوهر هستند و با این که خواندن و فهمیدن این کتاب، خیلی مشکل است، با این حال یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های یهودی است و به نگهداری آن، اعتقاد دارند.

کلاس هفتهٔ آینده، ساعت دوازده و نیم برگزار می‌شود.

جلسه سوم فلسفه و الهیات یهودی؛ 29 مهر 89

تا حالا، هر یک از کتاب‌های کتاب مقدس توسط دو نفر بررسی شده‌اند و مفاهیم الهیاتی آن‌ها استخراج شده‌اند. این هفته، تکلیف این است که نفر سومی، آثار این دو نفر را مطالعه کند، با کتاب مقدس مقایسه کند و ارزیابی نماید.

اما درس:

مفهوم برگزیدگی:
این مفهوم، یکی از مفهوم‌هایی است که در کتاب مقدس یهودی، بارها دیده می‌شود. بسیاری از مفاهیم الهیاتی یهودی، با مفهوم برگزیدگی گره خورده است.

به لحاظ لغوی و کاربردی:
1. انتخاب اشخاص از سوی خداوند برای ایفای نقش مشخص و معین به عنوان کاهن یا سمت دیگری.
2. انتخاب اشخاص به عنوان پادشاه
3. انتخاب مکان خاص برای عبادت

به لحاظ الهیاتی:
این مفهوم با مفهوم عهد و میثاق خدا گره خورده است و به عهد خدا با بنی‌اسرائیل بازمی‌گردد. برخی معتقدند واژهٔ برگزیدگی، نمی‌تواند مفهوم جایگاه بنی‌اسرائیل برای خدا و رابطهٔ آن‌ها را با خدا نشان دهد. به همین سبب برخی از کلیدواژهٔ «شناخت از نزدیک» استفاده می‌کنند.

در قرون وسطی از کلیدواژه‌ی «هماهنگ بودن»، «منطبق بودن» استفاده می‌کردند. انگار که نوعی هماهنگی دوسویه بین خداوند و بنی‌اسرائیل وجود دارد.

خاستگاه اندیشهٔ برگزیدگی:
برخی معتقدند برگزیدگی خاستگاهش عهد و میثاق خداوند با این قوم است؛ چون این قوم،‌ امانت خدا را به دوش کشیده است.

برخی دیگر معتقدند این برگزیدگی به خاطر یکتاپرستی این قوم به وجود آمد و اقوام دیگر، بت‌پرست بودند.

برخی دیگر، خاستگاه برگزیدگی را در اسارت بابلی می‌دانند. به این معنا که اسارت بابلی، بنی‌اسرائیل را به این احساس رساند که از بقیهٔ اقوام، جایگاه نامناسب‌تر و وخیم‌تری دارند و هیچ یک از وعده‌های خدا محقق نشده است؛ این شد که مفهوم برگزیدگی به وجود آمد.

تشبیه بنی‌اسرائیل به «عروس» یا به «درخت زیتون» یا تعبیر «پسرخواندگی» و «نخست‌زادگی» دربارهٔ این قوم، نشانه‌هایی هستند که به مفهوم برگزیدگی اشاره دارند.

برگزیدگی و اسارت بابلی:
پس از اسارت بابلی و بازگشت به سرزمین مقدس، تعصبات قومی و عرقی خیلی شدید شد. تا پیش از این، بنی‌اسرائیل به نام عبرانی‌ها و اسرائیلی‌ها شناخته شده می‌شدند ولی از این به بعد، به نام «یهودی» شناخته شدند. از آن پس، شرط بازگشت به سرزمین مقدس، یهودی بودن شد؛ تا هر کسی خود را به عنوان عبرانی جا نزند و وارد سرزمین مقدس شود. سخت‌گیری‌های بسیاری شد تا طمع دیگران به این سرزمین، باعث ورود افراد غیر یهودی به این قوم نشود.

نکته:
خیلی‌ها معتقدند که این برگزیدگی، اختصاص به یهودیت ندارد و همهٔ اقوام به نوعی خود را قوم برتر جهان می‌دانند. مثلا عده‌ای از سیاهان فکر می‌کنند که جهان بر مدار آن‌ها حرکت می‌کند و چه بسا بخشی از فمینیست‌ها چنین تصور کنند که حتی خدا هم مؤنث است.

برخی دیگر معتقدند که هلنیسم، تأثیر زیادی در مفهوم برگزیدگی داشته است. به بیان دیگر، وقتی آیین‌ها و آداب هلنیستی در یهودیت نفوذ کرد، این انگیزه پیدا شد که بین یهودی واقعی و یهودی یونانی‌مأب، تمییز داده شود. یعنی دامن زدن به مفهوم برگزیدگی در مواجهه و مقابله با نفوذ فرهنگ یونانی به جامعهٔ یهودی بوده است.

 

تفسیر مفهوم برگزیدگی:
معمولا تصور اولیهٔ ما از مفهوم برگزیدگی، تفسیر عرقی و خونی است؛ در حالی که پنج تفسیر از مفهوم برگزیدگی در یهودیت مطرح است:

1. برگزیدگی به مثابه تفوق و برتری: این قوم، برتر از بقیه اقوام است. از خود این تفسیر، برداشت‌های مختلفی شده است:

الف: رسالتی به این قوم عرضه شده. این قوم این رسالت و امانت را قبول کردند و به دوش کشیدند. در سنت حاخامی آمده است که به آدم و حوا یک حکم عرضه شد و آن‌ها از پس آن یک حکم هم برنیامدند ولی بنی‌اسرائیل به 613 حکم، تن دادند.

ب: برتری و تفوق عرقی، خونی و نژادی: البته این تفسیر بین همهٔ یهودی‌ها رواج ندارد. حتی خود آیات کتاب مقدس هم چنین تفسیری را برنمی‌تابد. از لحاظ بیولوژیک هم این حرف کاملا مردود شناخته شده است. به لحاظ تاریخی هم شواهدی هست که بسیاری از یهودیان، یهودی نبوده‌اند و وارد این دین شده‌اند و هیچ گونه برگزیدگی نژادی نداشته‌اند.

ج: برتری و تفوق اخلاقی

2. برگزیدگی به معنای یک تکلیف دینی: یعنی از میان همهٔ اقوام، تنها این قوم است که تکلیف الهی را برعهده گرفتند.

3. برگزیدگی به مثابه سری از اسرار الوهی و یک امر ربانی: یعنی یک تفسیر ملکی نیست و سری از اسرار الهی است. گویا تحت تأثیر تفکر مسیحی، این تفسیر انجام شده است. انگار که یهودیان بر اساس لطف و فیض الهی انتخاب شدند، نه این که این قوم، قوم بهتری بودند. بر اساس این تفسیر، کسی نباید از فلسفهٔ این خواست الهی سؤال کند. شواهدی هم از کتاب مقدس برای این تفسیر آورده‌اند. در انجیل یوحنا هم چنین آیه‌ای هست که از برگزیدگی به معنای فعل الهی یاد می‌شود. (باب 15، آیهٔ 16)

4. برگزیدگی به معنای حکم ازلی: قبل از این که عالم آفرینشی در کار باشد، خداوند از ازل این قوم را مستعد یافته و آن‌ها را انتخاب کرده است. نافرمانی‌های این قوم هم ضرری به این برگزیدگی وارد نمی‌کند. بحث عهد و پیمان، یا یکتاپرستی این قوم ندارد و ارادهٔ خدا از ازل بر این موضوع قرار گرفته است. از سفر خروج، مستنداتی بر این تفسیر، ارائه شده است.

5. برگزیدگی به معنای موهبت الهی: البته این تفسیر را در ذیل تفاسیر قبلی هم می‌شود قرار داد و به این معناست که خدا این برگزیدگی را به بنی‌اسرائیل هدیه کرده است.

 

برگزیدگی از نگاه فیلون اسکندرانی(قرن اول میلادی):
فیلون 45 رساله دارد و در سه رساله خود، دربارهٔ برگزیدگی صحبت کرده است. سه رساله دارد در باب قوانین خاص، زندگی موسی و فضائل.

- در رساله در باب قوانین خاص:
نسبت قوم یهود با کل مردم جهان، نسبت کاهن به قوم یهود است. یعنی یهود به کل نژاد انسانی کمک می‌کند.

- در رساله در باب زندگی موسی:
هر قومی، چارچوب و قوانینی برای خودش دارد ولی از میان همهٔ اقوام، قوانین یهودیت از قوم یهود جدا شده و در بین بقیهٔ اقوام هم قوانین یهودی وجود دارد. یعنی برگزیدگی این قوم به معنای بسط پیدا کردن قوانین آن به اقوام دیگر است. به عنوان مثال، روز هفتم که خداوند دست از کار آفرینش کشید و به عنوان روز استراحت، مقدس شده است، در همهٔ اقوام وجود دارد.

- در رساله دربارهٔ فضائل:
وقتی شریعت موسوی را پیگیری می‌کنیم می‌بینیم که حضرت موسی فقط به دنبال نجات و رستگاری قوم یهود نبوده است و دنبال دوستی و رفاقت و احساس متقابل بین همهٔ اقوام بود و این به معنای برگزیدگی این قوم است.

 

برگزیدگی از نگاه یهودا حلوی (قرون وسطی):
او معتقد است از میان همهٔ اقوام، یک استعداد خاص دینی در میان قوم یهود وجود داشته است و به نسل‌های بعدی هم انتقال پیدا کرده است. تنها قومی که توانسته‌اند با خدای خودشان ارتباط برقرار کنند، این قوم است.

برگزیدگی از نگاه اسپینوزا (عصر جدید):
او به زعم برخی،‌ جانب الحاد را گرفته است و متفکر دینی یهودی محسوب نمی‌شود ولی به هر صورت، دیدگاه او مورد توجه است؛ با این که در سنت راست‌کیشی یهودی قرار نمی‌گیرد.

او معتقد است برگزیدگی با سعادت، نیک‌بختی و خوش‌بختی انسان در تعارض است. کسی که خودش را برتر از دیگران می‌داند، قومی که خودش را برتر از دیگر اقوام می‌داند، گویی هیچ حظی از سعادت و خوش‌بختی نبرده است. سعادت واقعی انسان، حکمت و شناخت حقیقت است. پس ملاحظاتی از این دست، باعث برتری یک قوم نسبت به قوم‌های دیگر نمی‌شود.

اسپینوزا می‌گوید خطاب‌های خدا نسبت به عبرانیان، متوجه عوام است. چون عبرانیان و عوام آن‌ زمان، درک درستی از معنای حقیقی سعادت نداشتند، خداوند با این زبان با آن‌ها صحبت کرده است و سخن از برگزیدگی مطرح کرده است. اگر خدا می‌خواست به صورت یکسان با آن‌ها صحبت کند، این قوم توجهی به سخن خدا نمی‌کردند و برای همین، خطاب کتاب مقدس، به این گونه انجام شده است.

اسپینوزا همچنین برگزیدگی این قوم را مبتنی بر حکومت واحد و منسجمی که بنی‌اسرائیل داشته‌اند می‌داند. یعنی این قوم در یک مقطع تاریخی، یک حکومت مستقل تشکیل داده بوده‌اند و احساس برگزیدگی در آن‌ها شکل گرفته است. ولی موهبت الهی یا حکم ازلی‌ای وجود نداشته است.

در دیدگاه اسپینوزا، کسانی که برگزیدگی را به تورات و 613 حکم آن گره می‌زنند، کاملا به خطا رفته‌اند؛ چون اقوام دیگر هم دارای مجموعه قوانین این‌چنینی بود‌ه‌اند. پیامبری هم اختصاص به قوم یهود ندارد. علاوه بر این که انبیاء بنی‌اسرائیل، اقوام دیگر را هم مورد خطاب خود قرار می‌داده‌اند. حتی در کتاب مقدس از انبیایی نیز نام برده می‌شود که برای قوم عبرانی نبوده‌اند و به اقوام دیگر، مبعوث شده بوده‌اند.

برگزیدگی در دیدگاه موسی مندلسون(عصر روشنگری):
او معتقد است همان قوانین هفت‌گانهٔ نوح کافی است و اگر همهٔ اقوام به همان احکام هفت‌گانه تن دهند، بر دین عقل و طبیعت خواهند بود. همین دین عقلانی کفایت می‌کند برای متدین قلمداد کردن افراد. با عقل خداداد، انسان می‌تواند به جمع‌بندی‌هایی برسد که با جمع‌بندی‌های انبیاء احتمالا یکسان در بیاید.

برگزیدگی از نگاه کافمان کهلر (عصر مدرن):
او دین را معادل اخلاق می‌داند. اگر قومی اخلاق‌گرا باشد، ما می‌توانیم بگوییم این قوم برگزیده است. پس برگزیدگی، یک فعل و عمل الهی یا موهبت خدایی نیست؛ اختصاص به قوم یهود هم ندارد و به حادثهٔ سینا هم مربوط نمی‌شود و در هر زمانی می‌تواند جلوه‌گر شود.

برگزیدگی از نگاه مردخای کاپلان (دوران معاصر):
او که از متفکران اصلاحگر قرن بیستم است، معتقد است برگزیدگی با دو مسئله در حال حاضر،‌ معارض است. یکی با دموکراسی غربی و دیگری با تجربه‌گرایی دست‌به‌گریبان است. یهودیان در عصر حاضر، یک شهروند محسوب می‌شوند، نه یک یهودی. تنها راه برون‌رفت از این چالش‌ها و مشکلات،‌ این است که همیشه یک دشمنی برای ما وجود داشته باشد. یعنی «یهودستیزی» آن چیزی است که می‌تواند خاص بودن و یهودی بودن قوم را حفظ کند.

او معتقد است یک انقلاب کپرنیکی باید به وجود بیاید و الان باید از تفکر و تمدن یهودی صحبت شود؛ نه از دین یهودی. کتاب «یهودیت به مثابه یک تمدن» نیز توسط این شخص نوشته شده است. اندیشه‌های صهیونیستی نیز تا حد زیادی از تفکر کاپلان، تأثیر پذیرفته است.

کاپلان معتقد است یهود به عنوان یک تمدن، دارای یک رسالت است و باید در انواع و اقسام پیشرفت‌های فرهنگی و سیاسی جهان سهیم بود و استفاده از تعبیر «برگزیدگی» صحیح نیست.

برگزیدگی از نگاه مارتین بوبر:
او معتقد است ما باید یک بار دیگر مفهوم قوم خدا بودن را بازخوانی کنیم. صرف این که ما خدا را می‌پرستیم، باعث برگزیدگی ما نمی‌شود. برگزیدگی خداوند باید مبتنی بر نوعی تشبه به خدا باشد. یعنی تشبه به اوصاف خدا و اخلاق خداست که یک قوم را برگزیدهٔ خدا می‌کند. هر قومی که در بسط و گسترش این اوصاف کار بکند، قوم خدا خواهد شد.

برگزیدگی در قرآن:
قرآن اصل برگزیدگی این قوم را قبول دارد و آیات و تفاسیری وجود دارد که بر برگزیدگی این قوم صحه می‌گذارد.

برگزیدگی و سرزمین:
برگزیدگی با مفهوم سرزمین گره خورده است و حتی چنین گفته می‌شود که سرزمین این قوم است که بر سرزمین‌های دیگر برگزیدگی و برتری دارد. جملات بسیاری در سنت یهودی وجود دارد که برای راه رفتن در این سرزمین، ارزش بسیاری قائل می‌شود و کسانی که بیرون از سرزمین زندگی می‌کند را مانند بت‌پرست می‌داند. یا آیاتی که ظهور ماشیح را از این سرزمین می‌داند.

محدودهٔ این سرزمین از نهر مصر تا فرات مشخص کرده‌اند. به لحاظ تاریخی البته هیچ گاه چنین محدوده‌ای محقق نشده است و البته یهودیان چنین می‌گویند که این سرزمین قرار نیست همیشه در اختیار ما باشد و مثل پوست شتر تشنه‌ای است که بسط پیدا می‌کند و جمع می‌شود و تا وقتی که قدرت در اختیار ما نباشد، کوچک است.

یهودیان معتقدند، اسرائیل مرکز جهان است،‌ اورشلیم مرکز اسرائیل است، هیکل سلیمان مرکز اورشلیم است و قدس‌الاقداس، مرکز هیکل سلیمان و مرکز کل جهان است.

نکته:
دیدگاه‌ها و تفاسیری که دربارهٔ برگزیدگی بیان کردیم، هر کدام دارای چالش‌ها و شبهه‌هایی نیز هستند. به عنوان مثال کسانی که بر برگزیدگی عرقی و خونی تأکید می‌کنند، باید قوانین مربوط به «نودینی» و «ورود به یهودیت» را پاسخ دهند. همچنین کسانی که برگزیدگی را نفی می‌کنند با قوانین مثل ارتداد در یهودیت درگیر هستند.

پانوشت:
آقای کاظمی راد قرار شد کتاب «انتظار موعود در آیین یهود» آقای توفیقی را گزارش کند.

جلسه سوم اخلاق یهودی و مسیحی؛ 29 مهر 89

تذکر:
من با چهل دقیقه تأخیر سر کلاس حاضر شدم. وقتی وارد کلاس شدم، بحث از اخلاق دینی بود که از دست دادم. اگر کسی از دوستان، ابتدای کلاس را یادداشت کرده است، در بخش نظرات قرار دهد تا به متن اضافه کنم.

اخلاق:
1. دینی
2. سکولار

سکولار:
این اصطلاح از واژه سکولوم گرفته شده است و به معنای عمل کردن به گونه‌ای است که انگار دنیای دیگری وجود ندارد. تفکر سکولار، نسبت به وجود یا عدم جهان دیگر، بی‌تفاوت است و صرفا وجود دنیای دیگر را نادیده می‌گیرد.

اخلاق سکولار:
گرایشی مربوط به چگونگی صفات، رفتار و هنجارهای حاکم بر رفتار مبتنی بر دیدگاه غیر دینی که مرجعیت دین را در امور اخلاقی برنتافته و اخلاق را بر دو پایه استوار می‌کند: عقل محض (مبتنی بر سود و زیان) و تجربه.

این گرایش در اخلاق ممکن است بین متدیان هم به وجود بیاید. مثلا در کتاب امثال سلیمان، ما شاهد یک اخلاق سکولار هستیم؛ با این که توسط یک نبی تدوین شده است. کتاب امثال مدعی نیست که دین خاستگاه اخلاق است. پس سکولار، لزوما به معنای مخالفت با دین نیست؛ بلکه به معنای این است که ناظر به دین نیست.

اخلاق سکولار، به عنوان یک مکتب اخلاقی، عمری بیش از اصل سکولاریزم ندارد؛ به همین سبب عمری حدود دو سده دارد. ولی سکولاریزم اخلاقی، عمری درازتر از اخلاق سکولار دارد و از زمان افلاطون وجود داشته است. افلاطون سؤال می‌کند که «خوب، چون خوب است خدا به آن امر می‌کند یا چون خدا به آن امر می‌کند خوب است؟»

بحث از حسن و قبح عقلی نیز نشان‌دهندهٔ‌ این است که یک سکولاریزم اخلاقی در ذهن اندیشمندان اسلامی نیز بوده است.

بسیاری از افراد، اندیشهٔ سکولار دارند ولی نمی‌دانند. شاید برخی به خاطر اینکه اصطلاح سکولار معنای غیر دینی دارد، خود را از سکولاریزم دور نگه می‌دارند؛ در حالی که فهمی سکولار از مفاهیم اخلاقی دارند.

سیر تکاملی اخلاق سکولار:
گام نخست در شکل‌گیری اخلاق سکولار، این بود که «اخلاق بدون دین نیز ممکن است.» یعنی بدون در نظر گرفتن خدا نیز می‌شود به صورت اخلاقی زندگی کرد.
در این فرض، رابطهٔ دین و اخلاق، تباین است. یعنی نه اخلاق به دین کمکی می‌کند، نه دین به اخلاق. این دو، دو مفهوم جدا از هم هستند.

ولی در گام بعد، گفته شد: «اخلاق با دین ممکن نیست.» یعنی دین، مانع عمل اخلاقی است. دین برای عمل اخلاقی مضر است. وقتی پای دین به میان می‌آید، شخص باید بسیاری از اموری که اخلاقی نیستند را انجام دهد. مثلا در عهد عتیق داریم که انسان (ابراهیم علیه‌السلام) پسر خودش را می‌خواهد ذبح کند. یا دین به بنی‌اسرائیل دستور می‌دهد که موقع خروج از مصر، اموال زنان بنی‌اسرائیل را غارت کنند. به بیان دیگر، دین توجیه‌کنندهٔ ارتکاب هر گونه عمل غیر اخلاقی می‌تواند باشد.

ویژگی‌های اخلاق سکولار:
1. بر خلاف اخلاق دینی که مبتنی بر یک حقیقت قدسی است،‌ اخلاق سکولار بر هیچ حقیقت قدسی‌ای استوار نیست. هر اخلاقی که بخواهد دینی باشد، باید بر محور یک حقیقت قدسی (در ادیان ابراهیمی: خدا) باشد.

2. بر خلاف اخلاق دینی که مبتنی بر نوعی داوری بیرونی است، اخلاق سکولار بر هیچ داوری غیر فاعلی مبتنی نیست. یعنی به جز کنشگر اخلاقی، کسی دربارهٔ رفتار او داوری نمی‌کند که بخواهد به او اجر و مزدی بدهد ولی کنش اخلاقی دینی، مورد داوری قرار می‌گیرد و به آن، اجر و ثواب داده می‌شود. به بیان دیگر، اخلاق سکولار، مبتنی بر منفعت شخص است.

3. اخلاق سکولار، بریده از دین و باورهای قدسی است و با معادلات این‌جهانی امر اخلاقی را از امر غیر اخلاقی جدا می‌کند و به دنیای دیگر، نگاهی ندارد. بر این اساس، اخلاق سکولار، اسکتولوژیکال (آخرت‌شناسانه) نیست. این در حالی است که در اخلاق دینی، بحث از ثمرات آخرتی نیز مطرح می‌شود.

4. اخلاق سکولار، نسبی است؛‌ چون هیچ مرجعیت واحدی در آن وجود ندارد و شخص‌محور است؛ به همین سبب، مکاتب اخلاقی مختلفی در بستر اخلاق سکولار به وجود می‌آیند. یک امر ممکن است از نگاه یک مکتب، اخلاقی باشد ولی از نگاه مکتب دیگر، غیر اخلاقی محسوب شود. به دنبال این ویژگی، تکثر و پلورالیسم اخلاقی در اخلاق سکولار دیده می‌شود.

5. غایت اخلاق سکولار، سامان دادن امور این دنیاست؛ ولی غایت اخلاق دینی، محدود به سامان دادن این دنیا نیست.

۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

جلسه چهارم کلاس الهیات نقلی؛ 28 مهر 89

مفهوم لوگوس:
این بحث،‌ به نحوی پیش‌زمینهٔ بحث «پسر خدا» است. تعبیر «خدای پسر»، «مسیح ازلی» و اصل بحث الوهیت مسیح، ریشه در مفهوم لوگوس دارد.

در فلسفهٔ یونان، لوگوس به معنای عقل، سخن، فکر، کلمه، کلام و… است و حتی معنای لغوی آن، «شمردن» است.

هراکلیتوس:
اولین بار این مفهوم را «هراکلیتوس» استفاده کرده است. او نظریه‌ای داشت مبنی بر این که همه چیز در حال سیلان و تغییر است. وقتی همه چیز در حال سیلان باشد، شناخت اشیاء نیز دچار چالش می‌شود. یعنی ما به چیز ثابتی نمی‌توانیم شناخت پیدا کنیم. به همین سبب، هراکلیتوس نیازمند خلق مفهومی بود که قوام‌دهندهٔ کل عالم باشد. برای همین، مفهوم لوگوس به وجود آمد. یعنی همهٔ انسان‌ها از این مفهوم بهره‌مند هستند و لوگوس در همهٔ انسان‌ها سیلان و حلول دارد و یک هماهنگی بین عالم فکر و عالم عین، تحقق پیدا می‌کند.
هر انسانی به اندازه‌ای که بتواند با لوگوس ارتباط برقرار کند، می‌تواند از حقیقت بهره‌مند شود.

افلاطون:
او نیز این مفهوم را به کار برده است و البته از تعبیر نوس (nous) به معنای عقل استفاده می‌کند. این مفهوم، پایهٔ نظریهٔ مثل افلاطونی می‌شود. یعنی عالم ماده و تعین‌های خارجی موجودات، بازنمایی از نوس است. البته نوس، بیشتر جنبهٔ تنزیهی دارد و کاملا مفارق از عالم مادی است ولی لوگوس، در عالم ماده سیلان دارد.

افلاطون بین تفکر و سخن، یک پیوند تنگاتنگ قائل است و معتقد است، تفکر همان مکالمهٔ درونی است دربارهٔ موضوعاتی که نفس، مشاهده می‌کند. همچنین افلاطون می‌گوید علم، دادنی و آموختنی نیست؛ بلکه به یاد آوردنی است و آموزگار، صرفا نقش ماما را بازی می‌کند.

رواقیون:
در فلسفهٔ رواقی از تعبیر «عقول بذری» استفاده می‌کنند. یعنی لوگوس، یک عقل کل است که مانند بذری که همه جا پاشیده شده باشد، در هر انسانی حضور دارد. رواقیون از آنجا که به دنبال نیک‌زیستی بودند،‌ دنبال مفهومی بودند که برای همهٔ انسان‌ها قابل فهم و مشترک باشد. مفهوم عقول بذری و لوگوس، چنین جایگاهی داشت.

خلاصه اینکه مفهوم لوگوس، در فلسفهٔ یونان وجود داشته است بدون اینکه مفهوم الهیاتی داشته باشد. تا این که به فیلون اسکندرانی می‌رسیم.

فیلون اسکندرانی:
او که یک عالم یهودی بوده است. در آراء و اندیشه‌های فیلون، لوگوس، جایگاه مهمی دارد و تلفیقی است از لوگوس در فلسفهٔ یونان و مفاهیمی که در کتاب مقدس وجود دارد. مهم‌ترین دغدغهٔ فیلون در مطرح کردن مفهوم لوگوس، پر کردن شکاف میان عالم خلقت و خدای متعال بوده است. چون این سؤال وجود داشته است که چطور از خدای واحد، کثرات صادر شده است (لا یصدر من الواحد الا الواحد).

فیلون، تعابیر متعدد و کارکردهای متعددی را از لوگوس به کار می‌برد، مثلا: نیروی واسطه، کلمهٔ خدا، عامل یا کارگزار خلقت، ‌نیروی متعالی، ابزار پیوستگی جهان، عقل حال، صورت خدا، حکمت، انسان خدایی، جامعه مثل، پسر یا نخست‌زاده، صادر اول، ماشیح، شریعت موسوی، خدا-انسان، ظل‌الله.

لوگوس فیلون، خدا نیست. شاید شأن خدایی داشته باشد ولی خدا نیست و بیشتر، واسطه‌ای بین خدا و خلقت است. این واسطه، شأن الوهی و خدایی دارد.

لوگوس در کتاب مقدس عبرانی:
در این کتاب،‌ خود واژهٔ لوگوس به کار نرفته است ولی واژه «کلمه» و «کلام» را داریم. مفهومی که لوگوس در کتاب مقدس عبرانی دارد، با مفهومی که در فلسفهٔ یونانی داشت، فاصله دارد.

در عهد عتیق، واژه‌های کلام و کلمه، واسطه بین خدا و پیامبر خداست. در مزامیر آمده است که «کلام خدا در رؤیا به ابرام رسیده و گفت: ای ابرام! نترس» همچنین در مزامیر (6 :33)، کلام به عنوان نیرویی که در عالم تصرف می‌کند (ایشان را از هلاکت رهانید) و تأثیر می‌گذارد.

واژهٔ دیگر که نزدیک به مفهوم استفاده شده توسط فیلون نزدیک است، مفهوم «حکمت» است. (امثال سلیمان8 : 22) حکمت به معنای حکمران نیز آمده است. گاهی حتی حکمت به مثابه تورات (شریعت) نیز به کار رفته است.

در موارد ذکرشده، لوگوس به معنای فلسفی نیامده است ولی به مفاهیمی که فیلون دربارهٔ لوگوس مطرح کرده است، بسیار نزدیک است و به نظر می‌رسد، صحبت‌های فیلون، پشتوانهٔ کتاب مقدس دارد و اصل مفهوم واسطه بین خدا و خلقت، در کتاب مقدس عبرانی نیز مورد توجه قرار گرفته است.

مفهوم لوگوس، مشابهی در فضای اسلامی دارد و شباهت‌هایی با مفهوم «حقیقت محمدیه» دارد با این تفاوت که مفهوم لوگوس، جنبهٔ الوهی پیدا می‌کند ولی حقیقت محمدیه در اسلام، از مرز «اول ما خلق الله» پا را فراتر نمی‌گذارد.

لوگوس در عهد جدید:
در اناجیل همنوا، بحثی از لوگوس الوهی نیست. در کتاب یوحنا و نامه‌های پولس، لوگوس الوهی شکل پیدا می‌کند. یکی از واژه‌های پولس «مسیح ازلی» است که جنبهٔ الوهی به مسیح می‌دهد. (رسالهٔ پولسیان، 15 تا 20)
در تعابیر یوحنا، الوهیت لوگوس به اوج خودش می‌رسد.

مهم‌ترین ویژگی لوگوس در عهد جدید این است که اولا ازلی است، واسطه در خلقت است پسر خداست و نخست‌زاده است. البته این پسر بودن خدا، برای پایین آوردن شأن او از خدایی نیست و صرفا جهت ایجاد تمایز با خدای پدر است.

نسبت لوگوس یوحنا و لوگوس فیلون:
یوحنا هم مثل فیلون، نقش واسطه بودن را به لوگوس می‌دهد. همچنین خدا به واسطهٔ لوگوس و در لوگوس شناخته می‌شود. لوگوس یوحنا، جنبهٔ شخصی دارد ولی لوگوس فیلون، جنبهٔ شخصی ندارد و در همهٔ انسان‌ها حلول دارد.

تفاوت‌ها:
لوگوس یوحنا، کاملا صبغهٔ دینی دارد ولی لوگوس فیلون، فلسفی است. اندیشهٔ‌ فیلون کاملا انتزاعی است ولی لوگوس یوحنا، کاملا عینی است. لوگوس فیلون، نقش واسطه را بازی می‌کند ولی لوگوس یوحنا، نقش فرعی و کمکی ندارد، صرفا یک ابزار نیست؛ بلکه شأن عامل را در خلقت دارد. لوگوس فیلون شفاف نیست؛ یک جاهایی شخص است، یک جاهایی شخص نیست. ولی لوگوس یوحنا کاملا در عیسی مسیح تجسد پیدا کرده است. مفهوم تجسد در لوگوس فیلون، بیگانه است.

نسبت لوگوس فیلون و لوگوس پولس:
دغدغهٔ تعالی خدا از مخلوقات در هر دو نفر. هر دو نفر، با شریعت مواجه هستند؛ با این تفاوت که فیلون بر حفظ شریعت، تأکید می‌کند ولی پولس روی خوشی به شریعت نشان نمی‌دهد. مسئله‌ٔ رستگاری نیز در تعابیر هر دو، به هم شبیه است؛ با این تفاوت که پولس، بحث نجات از راه ایمان را مطرح می‌کند.
البته نقاط اختلاف این دو بیشتر است.

۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

جلسه 2 عرفان یهودی: 15 مهر 89

تاریخ عرفان یهود:

سال شخصیت اثر
1760 ق.م ابراهیم سفر یصیرا (اسرار آفرینش: این کتاب عملا نوشته نشده؛ بلکه منتشر شده و به ابراهیم نسبت داده شده است.): عرفان نظری.
این کتاب در دوران گائونی تدوین شده است (1500 تا 1300 سال پیش)
422 ق.م حزقیال نبی (پنج سال قبل از ویرانی معبد اول بیت‌المقدس) رؤیای مرکب‌های بالدار (عرفان عملی. این عرفان، بعد از اتمام نبوت، معنی‌دار است. و آخرین نبی نیز 2300 سال قبل بوده است: ملآخی)
(68 م.) 70 م. ویرانی معبد دوم، تبعید یهود از اسرائیل -
240 ق.م (دوره سلطه رومیان بر سرزمین مقدس) ربی شیمعون بریوحای (شاگرد ربی عقیوا)
ربی الیعزر؛
ربی شیمعون بریوحای و پسرش از مخالفین حاکمیت بوده‌اند و به غاری پناه می‌برند و 12 – 13 سال در آنجا می‌‌ماند و اثرش را منتشر می‌کند.
زوهر (منبع اصلی عرفان): این کتاب، تفسیری است بر تورات و عهد عتیق که 24 جلد است و به روش چهارم تفسیر کرده است.*
1150 تا 1250 م. جنبش حسیدیم اشکناز**(آلمان) این دوران، دوران فشار بر یهودیت بوده است و همیشه در دوران‌های فشار، دو موضوع بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد؛ یکی، عرفان و دیگری، موعودگرایی و ماشیح.
1270 م. موسی لئونی (مُشه دلئون) انتشار کتاب زوهر. این فرد مدعی است که این کتاب منسوب به ربی شیمعون بریوحای است.
تا این مرحله، عرفان یک چیز مخفی بوده است ولی از این به بعد، تبدیل به یک روش عمومی می‌شود.***
در همان دوران ابراهیم ابوالعفیا عرفان عملی / نبوی: استفاده از ده مرحله آفرینش. البته این عرفان، بعدها خاموش شد و از بین رفت.
1492 م. عثمانی، شهر صفات یا صفد یا صفاد - -
1560 – 1570
از این تاریخ به بعد، آموزه‌های قبالا به صورت رسمی درآمد و به جاهای دیگر منتقل شد.
ربی اسحاق لوریا اشکنازی 1. نظام‌مند کردن آموزش عرفان یهودی
2. ورود برخی احکام و آموزه‌های عرفانی به احکام روزمره یهودیت. مثلا به ابتدای نماز یهودی، متنی را اضافه کردند و آموزه‌های عرفانی را در آن جای دادند.
1740 تا 1760 نهضت حسیدیزم – ربی ییسرائل بن الیعزر (معروف به بَعَل شم طوو) – روسیه،‌ لهستان و… این نهضت، شورشی بوده علیه دانش دینی. مبنایی که توسط ربی ییسرائل مبنا گذاشته شد، جمله‌ای بود از تلمود که می‌گفت: «خداوند به قلب می‌نگرد.» او سعی کرد، واسطه بودن هاخام‌ها را (با حفظ احترام به آن‌ها)  بین خدا و مردم نفی کند.
از این به بعد… عرفان جدید (مدرن) آموزه‌های یهودی، منحصر به یهودیان نیست و برای همهٔ مردم دنیا، قابل یادگیری و اجراست. در این جریان، نشانه‌ای از یهودیت (به جز اسم کبالا) دیده نمی‌شود.

*پردس (پ.ر.د.س):

  1. پ: ساده
  2. ر: رمز
  3. د: روایت
  4. س (سُد): راز، سر

** منظور از اشکناز آلمان و فرانسه است. در مقابل سفاراد که منظور، اسپانیای اسلامی است. منظور از حسید و حاسد نیز، پارسا و زاهد است.کسی که بر خودش سخت‌گیری می‌کند و نذر می‌کند که مثلا برای مدتی،‌ انگور نخورد و موهایش را کوتاه نکند. این حسیدیم، ربطی به حسیدیم سال 1700 میلادی ندارد. 

*** تلمود و زوهر:
مراجعه به تلمود، نیاز به استادی و قدرت علمی دارد. زوهر نیز در ویژگی‌های زیر، با تلمود شباهت دارد و به همین سبب، با این که با انتشار زوهر، عرفان به صورت عمومی در آمد، ولی با این حال، برای همه امکان مراجعه به زوهر نبود:

  • به زبان آرامی است.
  • موجز، خلاصه و فشرده است.
  • به صورت مباحثه بین علمای دینی است.

نهضت حسیدیزم:
با وجود اینکه ربی بعل شم طوو، سعی بر حذف هاخام‌ها از واسطه‌گری بین مردم و خدا داشت، ولی با این حال، شاگردان وی عملا همان ساختار را ولی این بار با محوریت ربی‌ها به وجود آوردند. کم‌کم، طرفداران این جریان زیاد شد و گسترش پیدا کرد ولی چهار پنجم آن‌ها در جریان هولوکاست، کشته شدند. این جریان، مدافع بازگشت به سرزمین مقدس نیستند و بازگشت را منحصر به زمان ظهور ماشیح می‌دانند. به طور کلی، حسیدیزم،‌ ضد سیاست است.

این نهضت، علاوه بر این که خودش یک روند عرفانی را برای زندگی در پیش گرفت، یک جور مروج عرفان در فرقه‌های دیگر هم هست. یعنی بسیاری از یهودیانی که جزء این فرقه هم نیستند، به این فرقه گرایش دارند. همچنین، این فرقه با دانشگاه رفتن مخالف‌اند چون با اختلاط در دانشگاه و همین‌طور نسبی‌گرایی رایج در دانشگاه، مسئله دارند.

جلسه اول کلاس فلسفه و الهیات یهودی؛ 15 مهر 89

در ابتدای کلاس، هر یک از دانشجویان کلاس، بخشی از کتاب‌های اصلی منبع کلاس را برای مطالعه انتخاب کردند:
از کتاب «گنجینه‌ای از تلمود»:
فصل اول و دوم: نعیم‌آبادی
فصل سوم:‌ احمدی
فصل چهارم:‌ ضیاء توحیدی
فصل دوازدهم: کاظمی راد
از کتاب مقدس:
سفر پیدایش: مجتهدزاده
سفر خروج: گلپایگانی
سفر تثنیه، اعداد و لاویان: ؟
مزامیر: طباطبائی
جامعه: حاتمی
امثال سلیمان:‌ یزدی
کتاب ارمیا: آقاجانی
کتاب اشعیا: سید رفیع‌پور
کتاب ایوب: خانم غلامی
کتاب استر از کتاب مقدس + استر کتاب‌های قانونی: جهان‌بین
کتاب اول و دوم پادشاهان: منصور
کتاب اول و دوم تواریخ ایام:
کتاب اول سموئیل: آقای غلامی
صحیفه یوشع: راستانی
سفر داوران:‌ ؟
حکمت سلیمان: جهانگشا
حکمت بن‌سیرا: ؟
دانیال: ؟
کتاب اول مکابیان: مقری
کتاب دوم مکابیان: ؟
مفاهیم عمدهٔ الهیاتی که در کلاس به آن‌ها خواهیم پرداخت و دانشجویان قرار شد در مطالعات خودشان مورد نظر داشته باشند:
  1. اثبات وجود خدا
  2. شناخت‌ناپذیری خدا (الاهیات سلبی)
  3. مفهوم وحی، پیامبری، نبوت، الهام
  4. پیشگویی‌های کتاب مقدس
  5. القاء وحی
  6. واسطه القاء وحی
  7. نحوه دریافت وحی
  8. معانی مختلف وحی (غریزه،...)
  9. تغییرناپذیری وحی نسبت به زمان‌ها،‌ اقوام،...
  10. این که تورات تعلیم الهی اهست یا نه
  11. عهد خدا
  12. اسماء خدا
  13. ماهیت خدا و ذات خدا
  14. وحدانیت خدا
  15. قدرت و علم مطلق
  16. سرمدیت خدا
  17. همه‌دانی و همه‌توانی خدا
  18. نامتناهی بودن خدا (ذات خداست یا صفات خدا)
  19. علم خدا
  20. خشم و غضب خدا
  21. قدوسیت خدا
  22. رحمانیت و عدالت خدا
  23. کلیدواژه شر
  24. رابطه خدا و جهان
  25. آفرینش و فعل خدا (نظریه‌های موجود: نظریه خلق از عدم، خلق از ماده ازلی، نظریه صدور، خلق تدریجی، آفرینش اختیاری توسط خدا، ...)
  26. مشیت الهی (فرمانروایی اخلاقی خدا بر جهان) این بحث، در فلسفه ارسطو وجود نداشته است.
  27. معجزات و نظم کیهانی (نسبت معجزات با علیت، خدا و وجود شر، خدا و فرشتگان، شیطان و ارواح شریر، خدا و قوای واسطه،...)
  28. جایگاه انسان در آفرینش، منشأ و سرنوشت انسان، ناسوتی بودن انسان
  29. اراده انسان،‌ مسئولیت پذیری انسان
  30. معنای گناه
  31. بازگشت به خدا و توبه
  32. فرزند خدا بودن انسان
  33. ماهیت و هدف ستایش
  34. مرگ و جهان آینده
  35. فناناپذیری نفس
  36. رستاخیر الهی
  37. ثواب و عقاب
  38. بهشت و جهنم
  39. برگزیدی اسرائیل
  40. ماشیح،‌ مسیح موعود
  41. یهودیت و ادیان دیگر
دربارهٔ این کلاس: واقع بحث این است که در ایران، ما درسی تحت عنوان فلسفه و الهیات یهودی نداریم و دانشگاه ما، اولین است و الگوی خاصی برای تعیین سرفصل‌ها وجود نداشته است و بر اساس یک سری از منابع اصلی این درس، سرفصل‌ها نوشته شده‌اند. این در حالی است که برای شناخت مباحث الهیاتی یهودی، باید مباحث دیگری نیز مانند فلسفه یونان باستان، مورد نظر قرار گیرد.
به طور کلی باید چیزی حدود 25 قرن باید مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد. ولی به هر حال، کلاس ما محدود است و باید گزینش کنیم. از دوران باستان، به سراغ افلاطون می‌رویم، از قرون وسطی به فیلون اسکندرانی بسنده می‌کنیم. برای درک صحیح از الهیات معاصر یهودی نیز باید بسیاری از متفکران عصر روشنگری را شناخت و در مجموع،‌ این درس،‌ مقدمات مطالعاتی بسیاری دارد.
ادوار تاریخ الهیات طبق تقسیم‌بندی هگل (البته تقسیم هگل، تا دوره سوم است و بعد از او را دورهٔ چهارم محسوب می‌کنیم):
  1. یونان باستان تا قرن پنجم (افلاطون و ارسطو و سقراط و…)
  2. قرون وسطی تا انتهای قرن 15 (البته برای مطالعه این دوره از فلسفه و الهیات، عملا باید 15 قرن را مطالعه کرد.) در این دوره،‌ پنج جریان اصلی داریم: جریان افلاطونی، جریان ارسطویی، جریان نوافلاطونی ارسطویی، گرایش نوافلاطونی، گرایش کلامی.
  3. دوره جدید (رنسانس و عصر روشنگری؛ از قرن 16 و 17 تا قرن 20)
  4. دوره معاصر (از قرن بیستم به بعد. فلسفه رواقی، فلسفه شکاکان، آکادمیک‌ها،…) در این دوره، الهیدان‌های یهودی معمولا سعی کردند بین یکی از مکاتب معاصر و اعتقادات یهودی جمع کند. مکتب نوکانتی، مکتب اگزیستانسیالیسم یهودی و جریان‌های معاصری از این دست، مورد بحث قرار خواهند گرفت.
ولفسون: ولفسون، فیلسوف و الهیدان یهودی، استاد دکتر نصر و دکتر مجتبایی بوده است. کتاب‌های مهمی نظیر «فلسفه علم کلام» و «بازتاب‌های کلام اسلامی در فلسفه یهودی» از کارهای مهمی این شخصیت است. ولفسون، تقسیم‌بندی هگل را دربارهٔ ادوار تاریخ فلسفه و الهیات یهودی قبول ندارد.
ادوار تاریخ فلسفه یهودی در دیدگاه ولفسون:
  1. دوران باستان (افلاطون و ارسطو و اپیکور و… تا اولین سال میلادی)
  2. فلسفه دینی (از قرن اول میلادی تا قرن هفدهم؛ از فیلون اسکندرانی تا اسپینوزا)
  3. دوره سکولار و غیر دینی (از اسپینوزا به بعد)

منابعی برای مطالعهٔ بیشتر که البته جزء منابع امتحان پایان ترم هم خواهد بود: فلسفه علم کلام، ولفسون، ترجمهٔ احمد آرام، نشر؟ بازتاب‌های کلام اسلامی در فلسفه یهودی، هری اوسترین وولفسون، ترجمهٔ علی شهبازی، نشر حوزهٔ علمیه قم