۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

جلسه سوم کلاس تاریخ عرفان و تصوف؛ 5 اسفند 88

اس و اساس تصوف‌ که شیوهٔ یک عارف صوفی را از یک فقیه جدا می‌کند،‌ درون‌گرایی و توجه به باطن است. بقیه‌اش، نمادهای ظاهری است که اختلافات زیادی هم در آن وجود دارد؛ چنانکه وقتی سخن از فقه گفته می‌شود، شاید در ظاهر لباس روحانیت به نظر بیاید و ظاهر دروس و جامعهٔ حوزوی؛ ولی فقه معنای دیگری دارد که این عناصر ظاهری، قوام‌بخش آن نیستند. همچنین «شیعه» را نمی‌شود صرفا با گریه کردن و عزاداری و صور ظاهری تشیع تعریف کرد.

اگر بخواهیم امور ظاهری را ملاک قضاوت دربارهٔ تصوف بدانیم، همان سختی‌ها دربارهٔ‌ تشیع نیز وجود. چرا که نگاه منتقدانهٔ بیرونی، اگر بخواهد به خانقاه و حلقه‌های ذکر صوفیانه ایراد بگیرد، همین مشکل را ممکن است دربارهٔ حسینیهٔ شیعیان و حلقه‌های عزاداری داشته باشد. دستور ذکر گرفتن صوفیان از پیر و قطب را نیز می‌تواند در ظاهر با تقلید شیعیان مقایسه کند. پس لازم است که پیش از نقد و بررسی عرفان و تصوف نیز از پوستهٔ ظاهری عبور کنیم و با اصول و بنیان‌های حاکم بر عرفان و تصوف آشنا شویم.

با این نگاه، تصوف به معنای روشی است که از راه باطن برای رسیدن به خدا استفاده می‌کند. چون اهل تصوف چنین بیان می‌کنند که دو راه کلی برای رسیدن به خدا وجود دارد؛ یکی راه ظاهر و دیگری راه باطن. راه ظاهر، انسان را به «دانستن خدا» رهنمون می‌کند ولی ثمرهٔ راه باطن، «رسیدن به خدا» است. البته در این مسیر، ممکن است خطاهایی هم در ریزه‌کاری روش‌ها وجود داشته باشد ولی به این معنا نیست که اصل راه زیر سؤال باشد.

به نظر می‌رسد که عرفان و تصوف به معنای واقعی‌اش، چیزی خارج از تعالیم اسلامی ندارد و باید حساب بدعت‌ها و اشتباهات پیروان این مکتب را از حساب اصول حاکم بر این مکتب جدا کرد. وقتی قرآن را مطالعه می‌کنیم، مدام سخن از خدا، توجه به خدا، توکل بر خدا و مباحثی از این دست است؛ و این همان چیزهایی است که در عرفان به آن‌ها پرداخته می‌شود. شاید در عرفان گفته می‌شود «فناء فی‌الله» ولی همین را در قرآن به زبانی دیگر می‌گوید: «إنا لله و إنا إلیه راجعون». همین سخن، دلیلی است برای این که عرفان و تصوف اسلامی، الهام‌گرفته از تعالیم ادیان دیگر مانند مسیحیت و بودیسم، نیست.

ساحت‌های مختلف عرفان:
  • عرفان عملی
  • عرفان نظری
  • تعلیم و تربیت
  • ابعاد احساسی
  • تفسیر و تأویل متون دینی
  • ...

[از اینجای کلاس به بعد، به گفت و شنود گذشت و چندان قابل نت‌برداری نبود؛ با این حال،‌ اگر کسی از دوستان یادداشت مناسبی دارد، خوشحال می‌شویم به انتهای این متن اضافه‌اش کنیم.]

جلسهٔ دوم کلاس تاریخ فرق و مذاهب اسلامی؛ 5 اسفند 88

واژگان و مفاهیم این درس:
  1. ملل: جمع ملت، دین، آیین، مذهب، ...
  2. نحل: جمع نحله، به معنای آیین، دین، مذهب، عطیه (و آتو صدُقاتهنّ نحلة)، ...
  3. فرق: جمع فرقه، به معنای جدا کردن، گسستن و شکافتن است. در قرآن یک بار آمده است (در آیهٔ نفر)
  4. مذاهب: جمع مذهب، به معنای عقیده، فکر، بنیاد
  5. مکاتب: جمع مکتب، به معنای دین یا شاخه‌ای از دین
  6. مقاله: اگر جمع بسته شود (مقالات) به معنای فرق و مذاهب است. مانند «المقالات الشیعه»
این الفاظ، از نظر لغوی همه با هم مترادف هستند. ولی بعضی دقت بیشتری کرده‌اند و برای آن‌ها معناهای خاصی در نظر گرفته‌اند. معانی اصطلاحی این واژگان، بر مبنای این که مترادف نباشند، به شرح زیر است:

1. ملل و نحل: مختص به زمینهٔ ادیان است.
  • ملل: ادیانی که آسمانی هستند یا کتاب دینی دارند. در قرآن 15 مرتبه واژهٔ ملت استفاده شده است. هم مثبت، هم منفی؛ مانند ملة ابراهیم یا «إنی ترکت ملة قوم لا یؤمنون...» (یوسف). «ان عدتُ فی ملتکم»(ابراهیم)
  • نحل: دین‌های غیر آسمانی یا بدون کتاب
2. فرق و مذاهب: برای گرایش‌های مربوط به یک دین استفاده می‌شود.
  • فرق: جماعت خاص با عقاید و مشرب کلامی خاص
  • مذهب: گروه خاص با طرز تفکر فقهی خاص
3. مکتب: زیر مجموعهٔ فرقه است. به عنوان مثال، مکتب بغداد، یکی از مکاتب زیرمجموعهٔ فرقهٔ معتزله است.

مثلا فرقهٔ معتزله:
- اصول اساسی این مکتب: توحید، عدل، منزلت، وعد و وعید، امر به معروف و نهی از منکر
- گرایش‌های درونی فرقهٔ معتزله:
  • مکتب بصره: واصل بن عطا، عمرو بن عبید و...
  • مکتب بغداد: بشر بن معتمر، ابوالقاسم بلخی،... ابن ابی الحدید. این مکتب، عقل‌گراتر است و به شیعه نزدیکی بیشتری دارد. و به افضلیت علی ابن ابیطالب پس از رسول اکرم معتقد شدند که به همین خاطر به آن‌ها «تشیع معتزلی» نسبت داده شد.
4. مقاله: گفتار، رأی و نظریهٔ‌ یک نفر است و زیرمجموعهٔ مکتب قرار می‌گیرد.


علم فرق و مذاهب اسلامی:
  • تعریف: علمی است که به شیوهٔ توصیفی-تاریخی دربارهٔ ‌مذاهب اسلامی بحث می‌کند و به معرفی آن‌ها می‌پردازد.
  • موضوع: مذاهب اسلامی
  • روش: توصیفی و تاریخی
  • غایت: معرفی مذاهب اسلامی (یعنی ارزیابی، نقد و بررسی و قضاوت ممنوع است.)

تفاوت این علم با علم کلام:
  1. در روش: اینجا فقط توصیفی تاریخی است ولی در کلام، عقلی-نقلی است.
  2. در موضوع: اینجا فقط مذاهب و فرق هستند ولی در کلام، موضوع ما عقاید ایمانی است.
  3. در غایت: اینجا فقط معرفی فرق و مذاهب مورد نظر است ولی در کلام، دفاع از آموزه‌ها هدف است.

علل پیدایش فرق و مذاهب:
الف. عللی که به طور کلی باعث اختلاف میان مردم هستند:
  1. پیچیدگی ذاتی برخی موضوعات
  2. اختلاف در تمایل‌ها و روحیه‌ها
  3. جهت‌گیری و گرایش‌های متفاوت
  4. حواس ادراکی (بعضی تندذهن هستند، بعضی کندذهن‌اند. بعضی عقل ریاضی دارند، بعضی عقل شاعران. عقل عرفی/ عقل اجتماعی)
  5. پیروی از گذشتگان
  6. ریاست‌طلبی و سلطه‌جویی
  7. تعصبات قومی و نژادی
ب. علل اختلاف میان مسلمانان:
  1. تعصب و قومیت عربی (که یکی از علل پیدایش خوارج نیز بود. چون در جنگ صفین، طرفداران امیرالمؤمنین سه نفر را در نظر داشتند برای حکمیت. اول ابن‌عباس بود ولی مسلمانان قبول نکردند که ابن‌عباس حکم شود چون گفتند که ابن‌عباس و عمروعاص هر دو از قبیلهٔ مضر قریش هستند. دومین نفر مالک بود که او را هم کنار گذاشتند به این دلیل که جنگ را او شروع کرده است. نهایتا ابوموسی شد و آن فاجعه رخ داد.)
  2. همجواری مسلمانان با یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان
  3. مسائل مبهم و پیچیده‌ٔ دین (مثل قدرت انسان در کنار قدرت خدا؛ یا خلق قرآن؛ یا آیات متشابه در قرآن مانند یدالله فوق ایدیهم؛...)
  4. اجتهاد در احکام شرعی
  5. نزاع بر سر جانشینی پیامبر اسلام (بزرگ‌ترین اختلاف میان امت اسلام، بحث امامت است)
پیشینهٔ بحث:
- قرن دوم:
کتاب...
- قرن سوم:
  1. کتاب الفرق، ابن سکّیت
  2. کتاب المقالات:‌ ابوعیسی محمد حرّاق
  3. المقالات، حسین بی علی کرابیسی، متوفی 245 تا 248
  4. کتاب الاستقامه فی السنة و الرد علی اهل الاهواز: ابوعاصم خشیش بن اصرم متوفی 253
  5. کتاب المقالات یا مقالات الاسلام، ابوالقاسم کعبی بلخی متوفی 319
  6. الآراء و الدیانات، ابومحمد موسی نوبختی متوفی 300 تا 310

برای مطالعهٔ بیشتر:
  • آشنایی با فرق و مذاهب، رضا برنجکار، نشر طه.
  • کتاب آشنایی با فرق تسنن، مهدی فرمانیان، انتشارات مرکز مدیریت حوزهٔ علمیهٔ قم.
  • کتاب آشنایی با فرق تشیع، بخش زیدیه و اسلامیه، مهدی فرمانیان، انتشارات مرکز مدیریت حوزهٔ علمیهٔ قم.

جلسه دوم تاریخ مسیحیت و فرقه‌های آن؛ 5 اسفند 88

دورهٔ مسیحیان یهودی:
پیدایش دین مسیحی بر گرد حضرت عیسی به عنوان یک مربی بود. به طوری که حتی حضرت عیسی صراحتا برای خود ادعای مسیح بودن نکرد و می‌شود گفت تقریبا تمام کسانی که در ابتدا به او ایمان آوردند، یهودی بودند. و خب طبیعتا عدهٔ زیادی هم او را مسیحایی دانستند که مدت‌ها انتظارش را کشیده بودند.

از آن‌جا که از زمان ورود عیسی علیه‌السلام به اورشلیم، کمتر از یک هفته طول کشید تا او را دستگیر کردند و به صلیب کشیدند، کسانی که به او ایمان آوردند، از نظر اعتقادی دو دسته شدند. بعضی از طرفداران مسیح، چنین پنداشتند که قضیه تمام شده است و پراکنده شدند. ولی بعد از مسئلهٔ رستاخیز (مسیحیتی که به ظاهر تمام‌شده تلقی می‌شد)، قصهٔ تفسیر رستاخیز مسیح، شاکلهٔ اولیهٔ دین مسیحی را تشکیل می‌دهد به طوری که بعدا اصلا ایمان به این واقعه، جایگاه خیلی خاصی پیدا می‌کند. به عبارت دیگر، ایمان به رستاخیز، اولین سوژهٔ ایمانی دین مسیحی است.

البته در ابتدا مهم این بود که رستاخیز عیسی، منشأ الهی داشته است و به عالم بالا متصل بوده است. اما بعدا در زمان پولس، این مسئله بیان دیگری پیدا می‌کند و این قدرت، به خود عیسی علیه‌السلام نسبت داده می‌شود و به او جنبهٔ الوهی می‌دهد. یعنی قصهٔ رستاخیز، ابتداءا در فضای اعتقادات یهودی تفسیر می‌شد.

واژهٔ مسیحی در آن زمان به معنایی که الان قصد می‌شود، وجود نداشت. در عهد جدید هم دو سه جا بیشتر این عبارت استفاده نشده است و یک لقب اصیل نیست. پیش از آن صد سال، تعبیر «مسیحی» را دیگران برای پیروان عیسی استفاده می‌کردند و به نحوی کنایی و تحقیرآمیز بوده است؛ به معنای کسانی که خیال می‌کنند، عیسی همان مسیح است. ولی بعدا تبدیل به یک لقب مثبت تبدیل شد.

مسیحیان این دوره، کاملا همان دغدغه‌ها و احکام شرعی دین یهودی را رعایت می‌کردند. تنها تفاوت آن‌ها با دیگر یهودیان در این بود که اولا عیسی را مسیح می‌دانستند. دیگر این که منتظر باز آمدن عیسی بودند. که این را به همان «انتظارات آپوکالیپتیک» تعبیر می‌کردند. این آرزو در ابتدا خیلی نزدیک بود؛ یعنی منتظران فکر می‌کردند که این بازگشت به زودی اتفاق خواهد افتاد ولی بعد با طولانی شدن این انتظار، کم‌کم تبدیل شد به چیزی شبیه همان آرزویی که در دین یهودی برای آمدن مسیحا وجود داشت؛ فقط تفاوتش در این بود که برای یهودیان، این انتظار کلی بود و شخص خاصی را نمی‌شناختند ولی مسیحیان انتظار یک شخص شناخته‌شده را می‌کشیدند.

به نظر می‌رسد که مسیحیان یهودی از نظر اعتقادات، خیلی به مسلمان‌ها نزدیک‌تر بودند و از آنجا که عقاید آن‌ها همان اعتقادات یهودی بود، دیدگاه توحیدی آن‌ها و نوع التزام‌شان به احکام شرعی به ما مسلمان‌ها نزدیک‌تر بود و اگر آن‌ها باقی مانده بودند، چنین فاصله‌ای بین اسلام و مسیحیت نبود.
نکته:
بعضی از اسلام‌شناسان مسیحی (مانند هانس کونگ) ممکن است از این شباهت چنین استفاده کنند که چه بسا دین اسلام، اصلا از همان مسیحیت گرفته شده است و چیز جدیدی ندارد و نمی‌شود آن را یک دین و شریعت کاملا جدید محسوب کرد.
پولس:
او در عین حال که یک یهودی متعصب بوده، دارای فرهنگ یونانی بوده است. او تحصیلات یونانی داشته، شهروند یونانی بوده و یک آدم فرهیختهٔ یونانی محسوب می‌شده است. اگر بخواهیم به او نقدی داشته باشیم، در اولین سخن می‌شود در مورد ادعای او مبنی بر مکاشفه، تشکیک کرد؛ چنانکه در خود مسیحیت نیز عده‌ای در این مکاشفه تشکیک کرده‌اند.

بعضی حتی احتمالات شدیدتری را مطرح می‌کنند که البته چندان قابل دفاع نیستند. مانند اینکه می‌گویند پولس چون یک یهودی متعصب بود و با مسیحیت مشکل داشت، آمد در مسیحیت تا آن را از بین ببرد.

دومین نکته‌ای که محل تأمل است این است که حتی اگر مکاشفه را قبول داشته باشیم، این که پولس بیاید کل مسیحیت را تغییر مسیر دهد و اعتقادات مسیحی را عوض کند، به طور جدی مورد پرسش است. مهم‌ترین تغییری که در این زمان رخ داد، مطرح شدن الوهیت برای حضرت عیسی بود. البته در دوران مسیحیت یهودی، تعبیر پسر خدا و مسیحا مطرح بود ولی تعبیر الوهی وجود نداشت.

به نظر می‌رسد مطرح شدن خدایی عیسی از طرف پولس در آن زمان، به خاطر بستر فرهنگی یونانی بوده است. چرا که تعابیری مانند «مسیحا» و «پسر خدا» برای مخاطبان پولس قابل درک نبوده است. اما تعابیر «منجی»، «خدای کشته‌شده» و تعابیری از این دست، برای یونانیان قابل درک‌تر بود؛ به خصوص که در اساطیر یونانی،‌ نمونه‌هایی مانند فدا شدن خدا برای نجات بشر، وجود داشته است. پس می‌شود این طور گفت که پولس، به خاطر این که مبنای کار خود را تبلیغ برای غیر مسیحیان قرار داده بوده، نوع تبیینش از اعتقادات مسیحی نیز کاملا متفاوت بوده است.

اولین جایی که اعتقادات پولسی به نحوی رسمیت پیدا کرد،‌ اجازه‌ای بود که پولس از شورای اورشلیم گرفت؛ مبنی بر این که مسیحیان غیر یهودی که از بت‌پرستی به مسیحیت آمده‌اند، مجبور به التزام به شریعت نباشند. در ابتدای کار، این درخواست منطقی به نظر می‌آمد ولی بعد کم‌کم این اندیشه القاء شد که اصلا التزام به شریعت، قابل مقایسه با فیض الهی نیست و اصلا فیض الهی است که باعث نجات و سعادت انسان‌ها می‌شود.

برای ما البته این سؤال پیش می‌آید که چرا پولس چنین کاری کرد؟ چه لزومی داشت که شریعت نفی شود؟ تأکید بیشتر بر اخلاق و برادری و مهربانی، مستلزم این نبود که حتما شریعت نفی شود.

معمولا توجیهی که برای این سؤال مطرح می‌شود این است که همهٔ آن سخنان عیسی در بارهٔ عمل به شریعت و التزام به آن، مربوط به قبل از واقعهٔ صلیب بوده است. ولی بعد از آن، همه چیز تمام شد و وظیفهٔ انسان‌ها تغییر کرد. از طرف دیگر، بسیاری از احکام شریعت، اختصاص به یهودیان داشته است و شعائر قومی بوده است و برای حفظ وجه تمایز آن‌ها با دیگران و خاص بودن آن‌ها کارکرد داشته است. ولی بعد از به صلیب رفتن عیسی، دین او جهانی شد و دیگر هیچ اختصاصی به یک قوم نداشت. برای همین، مناسک خاص یهودی هم نیازی به ادامه ندارند؛ چون نیازی به تمایز نیست. توجیه دیگر این است که تأکید بیش از حد بر شریعت، با درک فیض تضاد دارد؛ چنانکه در یهودیت پیش از عیسی چنین رخ داده بود. در بیان متأخرتر، مانند آگوستین چنین مطرح شد که بعد از به صلیب رفتن عیسی، دین جنبهٔ درونی پیدا کرد و از اعمال ظاهری به باطن حرکت کرد.

گویی چنین مفروض گرفته می‌شود که اگر کسی به عیسی مسیح علیه‌السلام ایمان بیاورد و با او اتحاد روحی پیدا کند، به طور طبیعی متخلق به اخلاق و شریعت نیز می‌شود ولی این به این صورت نیست که کسی از بالا به او امر کند که فلان کار را بکن یا نکن؛ بلکه به طور طبیعی یک مؤمن به عیسی دروغ نمی‌گوید، دزدی نمی‌کند، زنا نمی‌کند و آن ده فرمان را رعایت می‌کند.

پس ما به طور کلی با دو طرز تلقی کلی مواجه هستیم:
1. مسیحیان یهودی
2. مسیحیان غیر یهودی

افول مسیحیان یهودی از کجا آغاز شد؟ چه بر سر مسیحیان یهودی آمد؟
1. تصمیم شورای اورشلیم: این به تعبیری اولین خاکریزی بود که فتح شد. یعنی اجازه‌ای که پولس از اورشلیم گرفت تا غیر یهودیان ملتزم به شریعت نباشند، اولین ضربه را به مسیحیت یهودی زد.
2. اخراج از کنیسه‌:
الف) عدم همراهی شورش‌های و مبارزات مسیحیان یهودی بین 67 تا 70 میلادی: در جریان این شورش‌ها، مسیحی‌ها همراهی نمی‌کردند با یهودیان؛ چون آن‌ها منتظر مسیح بودند و خودشان دست به اقدام نمی‌زدند. این مسئله باعث جدایی بیشتر می‌شد و کم‌کم منجر به طرد شدن آن‌ها از بین مسیحیان یهودی شد.
ب) خرابی دوم معبد: در جریان خرابی دوم معبد، یهودیان پایگاه خود را از دست دادند و مسیحیان این را دست‌مایه قرار دادند برای اثبات عدم حقانیت یهودیان. مسیحیان به یهودیان طعن وارد می‌کردند که اگر شما حق بودید،‌ خدا اجازه نمی‌داد که معبد اورشلیم تخریب شود.
پ) ازدیاد مسیحیان یهودی: این ازدیاد جمعیت باعث احساس خطر کردن اصحاب کنیسه شد و این طبیعی بود که آن‌ها را از کنیسه طرد کنند.
ت) برخی تعابیر الهیاتی: بسیاری از تعابیر الهیاتی مسیحیان یهودی، از نظر یهودیان شرک یا کفر تلقی می‌شد.


3. لعن رسمی مسیحیان در 90 میلادی: در این نقطه است که ارتباط مسیحیان از یهودیان به طور کامل قطع می‌شود و خب این جدایی منجر به تغییرات آیینی می‌شود. مثلا روز مقدس از شنبه به یکشنبه تغییر می‌کند، آیین‌های جدید شکل می‌گیرد و شکل و ظاهر آن‌ها نیز عوض می‌شود. در حقیقت در این زمان، مسیحیان رابطهٔ خود را با میراث دینی یهودی از دست می‌دهند. 4. انتقال محوریت کلیسا از اورشلیم به انطاکیه: جدا شدن مسیحیان از اورشلیم و انتقال به انطاکیه، شروع رسمی غلبهٔ فرهنگ یونانی بر مسیحیان و از بین رفتن مسیحیت یهودی می‌شود.



جلسهٔ اول: 28 بهمن 88 (این جلسه من غایب بودم. دوستانی که یادداشت دارند، بفرستند لطفا)

جلسهٔ دوم کلاس تاریخ یهودیت و فرقه‌های آن؛ 5 اسفند 88

تاریخ یهودیت از آغاز تا زمان موسی (بررسی تاریخی سفر پیدایش)
این بخش از تاریخ یهودیت، فقط از منابع دینی قابل استخراج است و در منابع تاریخی دیگر به ندرت می‌شود وقایع مربوط به این دوره را پیدا کرد. طبیعتا این منابع نیز به نوعی همراه با دیدگاه الهیاتی است. سفر پیدایش، یک متن منسجم دارای هدف و دیدگاه واحد است. از نظر یهودیان، نمی‌شود کتاب را به چند پاره تقسیم کرد. در دیدگاه آن‌ها تمام کتاب تورات، وحیانی است و به موسی و سایر انبیاء وحی شده و جنبهٔ نبوی دارد.

اما از نگاه غیر دینی هم می‌شود به تورات نگاه کرد و طبیعتا ممکن است آن انسجامی که یهودیان می‌گویند، وجود نداشته باشد. به عنوان مثال، در سفر پیدایش خدا شخصیتی انسانی دارد ولی در سایر بخش‌ها فرق می‌کند. البته این، یک نگاه بیرونی است و با نگاه یک یهودی به این متن متفاوت است. یعنی در نگاه یهودی، ما با یک «متن مقدس» طرف هستیم. اگر بخواهیم با نگاه دین‌دارانه به تورات نگاه کنیم باید به نوعی به آن کتاب نگاه کنیم که انتظار داریم دیگران به کتاب مقدس ما نگاه کنند. به هر حال نباید فراموش کرد که تورات، متن مقدسی است که بیش از دو میلیارد نفر در سراسر دنیا آن را می‌خوانند و برای آن تقدس قائل‌اند و چه بسا بسیاری از تفاوت‌هایی که ما می‌بینیم، در نگاه آن‌ها وجود ندارد.

نکته:
بین خود مؤمنان به تورات هم تفاوت دیدگاه وجود دارد و این طور نیست که همهٔ یهودیان این طور معتقد باشند که تورات لفظ به لفظ وحی باشد و ممکن است بعضی قائل به دیدگاه‌های دیگری باشند.

سفر پیدایش با داستان خلقت شروع می‌شود. خدا آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد. انسان در روز ششم خلق می‌شود و خدا در روز هفتم، در حالی که از خلق خود بسیار احساس رضایت می‌کند، استراحت می‌کند و این روز به نام «شبات» (=روز استراحت) نامیده می‌شود.

ویژگی‌ای که در تورات دیده می‌شود و در قرآن وجود ندارد این است که ریز به ریز وقایع شرح داده می‌شود و کلی‌گویی نمی‌شود. حتی سال‌ها و تاریخ‌ها را ذکر می‌کند. این ویژگی، متن را به لحاظ علمی دچار یک سری پارادوکس‌ها می‌کند. از جمله این که علوم تجربی جدید نمی‌تواند قبول کند که تاریخ شروع زندگی انسان بر روی زمین، 5769 سال پیش بوده است. بلکه انسان از خیلی وقت پیش از آن، به همین صورت فعلی بر روی زمین حضور داشته است. سؤالات دیگری که به این متن وارد می‌شود این است که این کتاب توسط چه کسانی نوشته شده است. البته قاطبهٔ مؤمنان یهودی با وجود این نقدها و تفسیرها، خللی در ایمان‌شان به وجود نیامده است.

این تاریخ‌ها چه کارکردی دارد؟
این سؤال مهمی است. تاریخ‌هایی که در کتاب مقدس آمده است ویژگی‌های عجیبی دارد. مثلا بسیاری از انسان‌ها در این متن، صدها سال عمر می‌کنند. از زمان آدم تا یوسف تقریبا 2000 سال طول می‌کشد. برای همین با احتساب این که هر کدام از این آدم‌ها هفتصد یا هشتصد سال زندگی کرده‌اند، بسیاری از آن‌ها باید یکدیگر را درک کرده باشند. مثلا حضرت آدم باید تا زمان پدر حضرت نوح زنده بوده باشد. یا مثلا حضرت نوح باید حضرت ابراهیم را دیده باشند و ملاقاتی کرده باشند با همدیگر. ولی هیچ ذکری از چنین اتفاقاتی وجود ندارد. باید به پاسخ این سؤال رسید که این تاریخ‌ها برای چیست و چه جایگاهی دارند.

وقایعی که در سفر پیدایش آمده است، چقدر واقعی است؟
اصلا نویسندهٔ این کتاب چقدر دغدغهٔ بیان تاریخی واقعیت‌ها را داشته است؟ آیا اصلا منظور او و هدفش بیان دقیق وقایع بوده است یا این که اصلا متن‌های این کتاب، کارکرد دیگری دارند؟ آیا سال‌هایی که آمده‌ است سال‌های واقعی‌اند؟ شخصیت‌ها آیا همه واقعی‌اند یا این که نگاه اسطوره‌ای دارند؟

داستان خلق آدم:
خدا انسان را خلق می‌کند و در بهشت ساکن می‌کند. او اجازه دارد از همهٔ درخت‌ها و میوه‌ها بخورد به جز درخت «معرفت نیک و بد». شیطان حوا را وسوسه می‌کند و آن‌ها از میوهٔ درخت می‌خورند. اولین ثمرهٔ خوردن این میوه این می‌شود که می‌فهمد عریان است و خجالت‌زده می‌شود. یعنی انگار که با خوردن میوهٔ این درخت، تازه تبدیل به انسان می‌شود که خوب و بد را از هم تشخیص می‌شود. به بیان دیگر، این طور نبوده که با خوردن این میوه، عریان شوند؛ بلکه تا قبل از خوردن این میوه، نمی‌دانسته‌اند که عریان‌اند.

بعد از خوردن این میوه، انسان مخفی می‌شود. خدا او را صدا می‌زند که «کجایی؟». انسان می‌گوید «مخفی شده‌ام». خدا می‌پرسد «چرا؟». او پاسخ می‌دهد که «چون من برهنه هستم». خدا می‌گوید «پس حتما از آن درخت خورده‌ای. پس باید از این باغ بروی». علت اخراج این است که یک درخت دیگر در این باغ هست به نام «درخت جاودانگی» و اگر انسان از آن درخت بخورد، رقیب خدا می‌شود و جاودانه می‌شود. پس باید از باغ خارج شود.

در این داستان، قرینه‌هایی هست که دست‌کم این احتمال را ایجاد می‌کند که این متن، بیشتر حالت اسطوره‌ای و داستانی داشته باشد تا نگاه تاریخی. مثلا این که ما چنین درخت‌هایی نمی‌شناسیم.

نویسندهٔ کتاب مقدس
آیا این کتاب توسط یک شخص واحد و به گونهٔ وحیانی نوشته شده است؟ یا این که نه، در طول زمان‌های مختلف و به تدریج نوشته شده است؟ به نظر می‌رسد که پشت این متن، منابعی وجود داشته است که همهٔ این منابع پس از زمان موسی نوشته شده‌اند.

به عنوان مثال، متن‌های کشور شمالی بنی‌اسرائیل خدا را بیشتر به نام «الوهیم» معرفی می‌کند ولی در کشور جنوبی بیشتر به نام «یهوه» شناخته می‌شود. این می‌تواند حاکی از این باشد که این کتاب‌ها در ابتدا توسط آدم‌های مختلفی نوشته شده باشد و بعدا این کتاب‌ها کنار هم قرار گرفته باشند.

مثلا در سفر پیدایش در باب اول گفته می‌شود که در روز ششم «خدا آدم را به صورت خود آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید». اما در باب دوم، داستان خلق به گونه‌ای دیگر بیان شده است: «آدم تنها بود. خدا آدم را خوابانید. دندهٔ او را جدا نمود و از او حوا را آفرید.» در قسمت دوم، خدا نامش الوهیم است ولی در قسمت اول، نامش الوهیم نیست. باز دوباره در باب پنجم انگار باز می‌گردد به همان نگاه قبلی.

یا مثلا روایت کشتی نوح در باب ششم به گونه‌ای روایت می‌شود. ولی در باب هفتم، دوباره همین جریان، با نگاهی دیگر روایت می‌شود. انگار که اصلا دو روایت در این باره وجود داشته است و جزئیات روایت با هم تفاوت می‌کند.

این دوگانگی روایت بیشتر در سفر پیدایش دیده می‌شود. در سفر خروج و اعداد هم تا حدودی این چنین است ولی در سفر لاویان و تثنیه، به گونه‌ای دیگر است و گویا به طور کلی یک منبع دیگری داشته است.

همهٔ وقایع از خلقت تا ابراهیم، در یازده باب تورات بیان می‌شود. بخش فرزندان حضرت نوح به سرعت رد می‌شود و خیلی تفصیلی بیان نمی‌شود. در بین این مسیر، وقفه‌هایی نیز وجود دارد.

فرزندان نوح:
1. سام
2. حام
3. یافث

قرار است توفان بیاید و همهٔ‌ انسان‌های روی زمین از بین بروند و فقط نوح و فرزندانش و خانواده‌اش زنده بمانند. یعنی این که قرار است همهٔ ابناء بشر از نژاد نوح و فرزندان نوح باشند. مثلا سام، نیای همهٔ قبایل سامی است. حام ولی شخصیتی منفی است. وقتی کشتی به زمین نشست و زندگی دوباره شروع شد، نوح تاکستان کاشت و برای اولین بار شراب ساخت و یک بار مست کرد و در چادرش برهنه خوابیده بود و حام فهمید. او رفت بقیهٔ پسرها را خبر کرد تا ببینند. پسران دیگر حیا داشتند و ردایی بر نوح انداختند. و خلاصه بعدها نوح، حام را نفرین می‌کند. حام، نیای کنعانیان است. یا مثلا نمرود از فرزندان حام است. یافث هم پدر بقیهٔ اقوام است. نه توصیف منفی از او می‌آید نه توصیف منفی. مثلا یکی از پسران یافث، اشکناز است. اشکنار واژه‌ای است که به معنای مردم شمال و یهودیان آلمان است. در مقابل یهودیان سفارادی که ساکن سرزمین‌های مسلمان‌نشین بودند.

به هر حال عهدی بسته می‌شود بین خدا و فرزندان نوح. این عهد، از همان اول،‌ جایگاه اقوام مختلف دنیا را مشخص می‌کند. برای همین است که فرزندان حام که ساکن کنعان هستند، باید از کنعان بیرون شوند چون این‌ها از اول مورد نفرین نوح قرار گرفته بودند. این نگاه، تقریبا در جای‌جای کتاب مقدس قابل مشاهده است که بین نسل اقوام و خوب بد،‌ تفکیک وجود دارد. معمولا قوم‌هایی که مورد نفرین قرار می‌گیرند، پیشینه‌ای شبیه فرزندان حام دارند.


بعد از آن، نسل فرزندان سام ادامه می‌یابد که داستان ابراهیم و اسحاق و یعقوب و یوسف و بعد از آن، برادران یوسف آغاز می‌شود که در جلسات آینده دربارهٔ آن‌ها صحبت خواهیم کرد...

برای مطالعهٔ بیشتر:
کتاب «تفسیر راشی بر کتاب مقدس»: این کتاب در قرن یازدهم نوشته شده و یکی از معتبرترین کتاب‌های ارتدوکس یهودی است. این کتاب در اصل عبری است ولی به انگلیسی ترجمه شده است. این تنها تفسیری است که توراتش کامل است؛ چون تفسیرهای دیگر معمولا کل تورات را تفسیر نکرده‌اند. دیگر برتری تفسیر راشی نسبت به تفسیرهای دیگر این است که خیلی ریز و نکته‌بینانه تفسیر می‌کند. راشی (Rashi) یعنی ربی سلیمان بن اسحاق (Rabbi Shelomu Yitzhaqi). او از یهودیان اشکنازی است که در کشورهای مسیحی زندگی می‌کرده است.

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

تغییر کلاس‌های ترم دوم

بر اساس اعلام نمایندهٔ کلاس، جناب آقای جهان‌گشای، کلاس‌های سه‌شنبه از جای خودشان جابه‌جا شده‌اند و از این به بعد، سه‌شنبه‌ها کلاس نداریم. کلاس تاریخ عرفان و تصوف، استاد آقانوری از این بعد ساعت 16 تا 18 چهارشنبه‌ها، در سالن کنفرانس برگزار می‌شود. کلاس کتاب مقدس استاد صادق‌نیا هم افتاد به پنجشنبه‌ها ساعت 8 تا 10 صبح.

۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

جلسه یکم کلاس تاریخ فرق و مذاهب اسلامی؛ 28 بهمن 88

(تذکر: منظور ما در این کلاس، مباحث اعتقادی است، نه فقهی)

ضرورت بحث فرق و مذاهب اسلامی:

1. کامل کردن فهم و بینش خود
به عنوان مثال، روایتی نظیر «القدریة مجوس هذه‌ الأمة»؛ قدریه چه کسانی بوده‌اند؟‌ مجوس به چه کسی گفته می‌شود؟ برای پاسخ دادن به چنین پرسش‌هایی نیاز به شناخت فرق و مذاهب داریم. یا محقق بروجردی می‌گوید: «فقه شیعه، حاشیه‌ای است بر فقه اهل سنت». شهید مطهری نیز در کتاب جاذبه و دافعه چنین می‌گوید که خوارج از میان رفتند ولی تفکر خوارج، در میان ما همچنان وجود دارد. برای شناخت چنین گزاره‌هایی نیاز به شناخت فرق و مذاهب است.

2. قدرت یافتن بر نقد و بررسی دیگران
برای نقد دیگران و پاسخ دادن به شبهات آن‌ها نیاز به شناخت کامل نسبت به تفکرات آن‌ها داریم.

3. کاهش نقدها و بازخوانی اعتقادات
محققان چنین ادعا می‌کنند که با مطالعهٔ فرق و ادیانِ دیگر معمولا به این نتیجه می‌رسیم که تفاوت دیدگاه‌ها آن‌قدر که در بدو نظر به چشم می‌آیند، نیستند و اشتراکات عقیده‌ها در بسیاری از موارد بیشتر از نود درصد است. رسیدن به چنین نتیجه‌ای منجر به کاهش نقدها و برکنار شدن چوب تکفیر و مهر ارتداد خواهد شد. به عنوان مثال بعضی معتقدند که اکثر ادیان بر «توحید»، «نبوت» و «معاد» متفق‌اند.

بازخوانی اعتقادات به این معنا که اصطلاحات و عقاید خود را دقیق‌تر بشناسیم. به عنوان مثال ممکن است برای ما کاملا واضح باشد که «شیعه» یعنی چه. ولی وقتی کمی در مذاهب اسامی غور کنیم متوجه خواهیم شد که ده‌ها معنا برای شیعه وجود دارد که از ما فقط یکی از آن‌ها هستیم و لزوما عنوان شیعه، به معنای تطابق همهٔ اعتقادات نیست. تا جایی که حتی اهل تسنن دوازده‌امامی هم داریم، یا شیعه‌ای که قائل به خلافت سه خلیفهٔ اولی باشد نیز هست.

4. مطالعهٔ فرق و مذاهب، سبب رشد و پویایی آن‌هاست.

۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

جلسه دوم کلاس تاریخ عرفان و تصوف؛ 27 بهمن 88

تصوف چیست؟ صوفی کیست؟
- معنای لغوی: اختلافات بسیاری وجود دارد و معانی بسیاری برای آن ارائه شده است. ولی قابل دفاع‌ترین معنا این است که منسوب به «صوف» (=پشم) باشد و به معنای پشمینه‌پوش باشد.
- معنای اصطلاحی: دربارهٔ اصطلاح تصوف نیز اختلافات زیادی وجود دارد و از آنجا که پاسخ‌دهنده و سؤال‌کننده مختلف بوده‌اند، معانی مختلفی نیز برای تصوف ارائه شده است. گاهی در تعریف عرفان و تصوف بیشتر به جنبه‌های نظری و گاهی بیشتر به جنبه‌های عملی پرداخته شده است. عجالتا برخی از تعاریف موجود در باب عرفان و تصوف این‌ها هستند:
  • سهروردی (این با آن سهروردی فیلسوف فرق دارد): اختلاف تعاریف، اختلاف در لفظ است؛‌ نه اختلاف در معنا. «صوفی آن باشد که دائم سعی کند در تذکیه نفس و تصفیه دل و تزکیهٔ روح.» این تعریف، متکلمین و فقها و علمای دیگر را خارج می‌کند.
  • ابن‌سینا (در نمط نهم و دهم کتاب اشارات): «عرفان با جداسازی ذات از شواغل آغاز شده و با دست افشاندن به ماسوی ادامه یافته، با دست شستن از خویش و سرانجام با فدا و فنا کردن خویش و رسیدن به مقام جمع که جمع صفات حق است برای ذاتی که با صدق ارادت همراه پیش رفته، آنگاه با تخلّق به اخلاق ربوبی، رسیدن به حقیقت واحد و سپس با وقوف به کمال می‌رسد.» او در این تعریف،‌ کل مراحل سیر و سلوک عرفانی را ذکر می‌کند.
  • قیصری:‌ عرفان، علم به خداوند سبحان از حیث اسماء و صفات و مظاهر او و احوال و احکام مبدأ و معاد است. همچنین علم به حقایق عالم و نحوه رجوع آن به حقیقت واحدی که ذات احدی است شناخت راه سلوک و تلاش برای رهایی نفس از تنگناهای قیود جزئی و در نهایت وصول به مبدأ نفس و پیدایش وصف اطلاق و کلیت برای آن. (کتاب «عارفان مسلمان و شریعت اسلام»، صفحهٔ 24)
  • ...

با این که عده‌ای بین «عرفان» و «تصوف» تفاوت قائل شده‌اند ولی نهایتا واژهٔ عرفان و تصوف برای ما یک معنا دارند و همچنین چندان بین عرفان شیعی و سنی تفاوتی نیست؛ چه بسا ویژگی و اختصاص جغرافیایی هم نمی‌شود برای آن قائل شد.

تفاوت اخلاق و عرفان:
نظام‌های عرفانی ارائه‌کنندهٔ نوعی مسیر سیر و سلوک هستند و بیشتر به رابطهٔ خدا و انسان می‌پردازند. ولی کتب اخلاقی بر محور فضائل و رذایل اخلاقی می‌گردند و بیشتر به روابط انسان با خودش و با دیگران می‌پردازد. نظام عرفانی معمولا جاذبهٔ بیشتری دارد و سخت‌تر نیز هست ولی نظام اخلاقی، ساده‌تر است و جامعیت بیشتری دارد. چشم‌انداز عرفان، فنا است و حتی به بهشت و جهنم هم محدود نمی‌شود. ولی چشم‌انداز اخلاق، سعادت انسان است.

کتاب‌های عرفان نظری:
  1. فصوص الحکم، ابن عربی، (ضمنا مقدمهٔ قیصری بر فصوص، کتاب خوبی است.)
  2. تمهید القواعد، تصنيف صائن الدين علي بن محمد بن محمد التركه (این کتاب فقط مباحث توحید است.)
  3. مصباح الانس، محمدبن حمزه بن محمد فناري

کتاب‌های عرفان عملی:
  1. منازل السائرین، عبدالله بن محمد انصاری (شیعه نیست)
  2. صد میدان، خواجه عبدالله انصاری
  3. مشرب الارواح، روزبهان بقلی فسایی
  4. قوت‌القلوب، ابوطالب مکی
  5. اللمع، سراج طوسی
  6. عوارف المعارف سهروردی

کتاب‌های دیگر:
  • مفهوم عرفان، علی موحدیان عطار، نشر ادیان، (این کتاب برای شناخت و فهم معنای عرفان و مقایسه‌اش با مکاتب دیگر خیلی به کار می‌آید.)
  • در آمدی بر تصوف، ویلیام چیتیک، ترجمه محمدرضا رجبی، انتشارات ادیان (عرفان اسلامی از نگاه یک غیر مسلمان و جایگاه عرفای مسلمان در میان عالمان مسلمان)
  • مقاله‌ی «ساختار عرفان اسلامی»‌ نوشتهٔ علی فضلی، پیش‌شمارهٔ مجله «معارف عقلی» چاپ تابستان 1384، (این مقاله برای آغاز مطالعه در زمینهٔ عرفان برای کسانی که اولین بار است در این باره می‌خواهند مطالعه کنند مناسب است و ساختار کلی عرفان نظری و عرفان عملی را معرفی می‌کند.)

جلسهٔ دوم کلاس کتاب مقدس؛ 27 بهمن 88

کتاب مقدس:
به مجموعه یا متنی گفته می‌شود که برای پیروان یک دین حجیت دارد. متن دارای حجیت، یعنی متنی که پرسش در آن راهی ندارد و وقتی به این کتاب استناد داده می‌شود دیگر جای سؤال باقی نمی‌ماند. به عبارت دیگر، تمامی کلمات آن متن به واسطهٔ یک فرضیهٔ پیشینی مورد قبول است.

این فرضیه ممکن است در هر دینی متفاوت باشد. به عنوان مثال این فرضیه در اسلام این است که این کلمات، از جانب خدا هستند. البته فرضیات خردی هم به دنبال این فرضیه وجود دارد ولی همان فرضیهٔ‌ اول مهم است.

حجیت ذاتی: «حجیت» و «قداست» اوصافی هستند که از پایین به بالا اعطا می‌شوند. یعنی کتاب مقدس نیست که می‌گوید «من مقدس هستم»، بلکه پیروان کتاب مقدس و مردم هستند که آن کتاب را به «تقدس» و «حجیت» توصیف می‌کنند. حجیت از جایی بالاتر از متن مقدس نمی‌آید؛ چرا که اگر این‌ طور بود، تقدس، وصفی برای همان امر مقدس بالاتر می‌بود. به دیگر سخن، متن مقدس باید دارای حجیت ذاتی باشد.

حجیت متن مقدس، حاصل توافق است. به همین خاطر بین مردم و متن مقدس یک رابطهٔ دیالکتیک وجود دارد. مردم به کتاب مقدس حجیت اعطاء می‌کنند و حجیت کتاب مقدس نیز به مردم، به عنوان پیروان آن دین، اعتبار و حجیت می‌دهد. شدت حجیت و اعتبار متن مقدس است که باعث می‌شود تمام پیروان یک دین، حتی در بستر اختلافات فرقه‌ای برای اثبات خود دست به دامان متن مقدس شوند. چنانکه در مسیحیت، همان‌طور که کاتولیک‌ها به متن مقدس استناد می‌کنند، پروتستان‌ها نیز خود را مستند به کتاب مقدس معرفی می‌کنند.

تفاوت متن مقدس و متون دینی:
متون مقدس، حجیت ذاتی دارند ولی متون دینی با وجود این که احترام دارند،‌ مقدس نیستند؛‌ چون حجیت ذاتی ندارند. به عنوان مثال نهج‌البلاغه در دین اسلام یک متن دینی است ولی متن مقدس نیست؛ چون حجیت آن به خاطر حجیت سنت است. ولی قرآن حجیت ذاتی دارد. در مسیحیت نیز کتب آباء کلیسا، متون دینی هستند ولی متن مقدس نیستند.

Bible یا Biblia
این واژه اصالتا یونانی است:
  • در یونانی متأخر: اسم، مونث و مفرد است و معنای «کتاب» می‌دهد.
  • در یونانی متقدم: جمع و خنثی است و به معنای کُتب استفاده می‌شده است.

این تغییر از حالت جمع به مفرد، به خاطر مصداق‌شناسی است. چون این کتابی که ما هم‌اکنون به عنوان یک کتاب می‌شناسیمش، در آن زمان مجموعه‌ای از کتاب‌ها بوده است. برای همین به طور جمع (کتاب‌ها) استفاده می‌شده است. ولی الان دیگر به عنوان کتاب‌ها شناخته نمی‌شود و پیروان این ادیان، آن را «یک کتاب» می‌دانند.

چنانکه در صدر اسلام نیز با مجموعه‌ای از مصحف‌های متعدد روبه‌رو هستیم که به آن‌ها «مصاحف» گفته می‌شده است. تا این که در زمان خلیفهٔ سوم، فقط یکی از این مصاحف به رسمیت شناخته می‌شود و از آن پس تعبیر «مصاحف» تبدیل می‌شود به عنوان «مصحف».

فرایند تغییر کتب مقدس به کتاب مقدس، در جریان «Canonization» رخ داد و کتاب‌هایی که پیش از آن در قالب تومارهای متعدد در دست افراد مختلف نگهداری می‌شد، در یک مجموعه جمع‌آوری شدد و رسمیت یافت.

واژهٔ Bible که لقب انگلیسی کتاب مقدس است، چندان بار ارزشی و الهیاتی ندارد ولی عنوان «عهدین» که در فارسی و عربی به کتاب مقدس اطلاق می‌شود، کاملا دارای بار ارزشی و الهیاتی است.

عهدین: (عهد عتیق و عهد جدید)
واژهٔ «عهد» یا «Testament» در زبان انگلیسی به معنای وصیت‌نامه است ولی در زبان عبری (הברית /‌brit/) به معنای پیمان است. تفاوت معنای «معاهده» با «پیمان» در این است که در پیمان، نوعی رفعت و علو در یکی از طرفین وجود دارد. در حقیقت این پیمان، اشاره دارد به پیمان خدا با بنی‌اسرائیل که بر اساس آن پیمان، خدا به بنی‌اسرائیل وعده داده بود که آن‌ها را از برکات خود سیراب کند و آن‌ها را وارثان سرزمین مقدس قرار دهد.

نکته:
در ادبیات انگلیسی واژه‌ای که معادل واژهٔ «عهدین» باشد وجود ندارد. بله، واژه‌هایی نظیر Old Testament یا New Testament هست، ولی واژه‌ای که اشاره به کل کتاب مقدس داشته باشد نیست.

این لقب برای کتاب مقدس، یک لقب کاملا مسیحی است. یعنی آن مفهوم ارزشی و الهیاتی که در لقب عهدین وجود دارد، با اعتقادات مسیحی تطابق دارد،‌ نه با الهیات یهودی. به همین سبب است که یهودیان هیچ وقت کتاب مقدس را با عنوان «عهد» نمی‌نامند. بر اساس الهیات مسیحی خداوند دو بار با بندگان خود عهد بسته است:
  1. عهد نخست که از نظر زمانی از آفرینش آغاز می‌شود و تا پیش از به صلیب رفتن عیسی ادامه داشته است. از نظر محتوا، این عهد بر محور شریعت بوده است.
  2. عهد دوم که از نظر زمانی از به صلیب رفتن عیسی شروع می‌شود و تا پایان تاریخ ادامه خواهد داشت و بر محور ایمان و محبت بسته شده است.
مسیحیان معتقدند عهد جدید، از طرفی ناسخ عهد قدیم است از این نظر که تکلیف برداشته شد و توقع خدا از انسان، پس از عهد جدید تفاوت پیدا کرده است. و از طرف دیگر مکمل عهد عتیق است به این معنا که نقشهٔ الهی است و مسیر تکمیل دین از این طریق طی شده است.

به لحاظ مصداقی، کتاب‌هایی که در تبیین عهد نخست خدا با انسان تألیف شده‌اند، عهد قدیم نام دارند و کتاب‌هایی که برای تبیین عهد دوم خدا نوشته شده‌اند، عهد جدید نام می‌گیرند. به بیان دیگر، وقتی ما از تعبیر «عهدین» استفاده می‌کنیم، در بستر اعتقادات مسیحی صحبت می‌کنیم و این تعبیر، یک تعبیر بی‌طرف نیست. بهتر است که برای کل کتاب‌، تعبیر «کتاب مقدس» و برای بخش کتاب مقدس یهودی از عنوان «کتاب مقدس یهودی» (=Hebrew Bible) استفاده کنیم.

اشاره‌هایی در میان آیه‌های کتاب مقدس به تفاوت دو عهد:
  • کتاب ارمیا، آیه 31 تا 33: در این آیه، ارمیا به دو عهد اشاره می‌کند. در حقیقت، مسیحیان پشتوانهٔ عهد جدید را این کلام ارمیا می‌دانند.
  • کتاب لوقا، باب 22 آیه 20: در اینجا به عبارتی برمی‌خوریم که گویی خود عیسی مسیح علیه‌السلام، تعبیر عهد جدید را در مقابل عهد قدیم استفاده کرده است. در آنجا که ماجرای شام آخر است: «و چون وقت رسید با رسولان بنشست... » در اینجا عیسی مسیح از «پیاله» به عهد جدید تعبیر می‌کند.
  • رسالهٔ قرنطیان 2، باب 3، آیه 14: «پس چون چنین امید داریم...»

تعبیر یهودیان از کتاب مقدس:
1. «سفیره ها-قدش» (=sefirah hakodesh) به معنای نوشته‌های مقدس
مفهوم «ها-قدش» در اشاره به کتاب مقدس یهودی از آغاز قرون وسطی در ادبیات یهودی دیده می‌شود. ولی تا پیش از آن تاریخ، کاربردی نداشته است. این ممکن است حکایت از این داشته باشد که کتاب مقدس به معنای فعلی، تا پیش از این تاریخ اصلا وجود نداشته است، به این معنا که توافقی بر روی آن وجود نداشته است.

2. «تَنک» یا «تنخ» (=TaNaKh) (به عبری: תנ"ך)
مخفف این سه بخش است:
  • تورات یا تورا (به عبری: תורה) (فرمان یا شریعت)
  • نوییم (به عبری: נביאים) یا کتب انبیا
  • کتوبیم (به عبری: כתובים) یا مکتوبات (نوشته ها)
خلاصه:
«عهدین» به لحاظ مصداقی، عبارت است از کتاب مقدس مسیحیان که یهودیان نیز بخشی از آن را به عنوان کتاب مقدس‌شان به رسمیت می‌شناسند. به عبارت دیگر،‌ کتاب مقدس است عبارت است از مجموعه‌ای از نوشته‌ها که یهودیان بخشی از آن را به عنوان کتاب مقدس خود قبول دارند و مسیحیان همهٔ آن‌ را به عنوان کتاب مقدس خود پذیرفته‌اند.

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

جلسهٔ یکم کلاس تاریخ عرفان و تصوف؛ 20 بهمن 88

سرفصل‌هایی که در این دوره دربارهٔ آن‌ها گفتگو خواهیم کرد:
1. مفهوم و جایگاه عرفان و تصوف اسلامی
واژه‌شناسی عرفان و تصوف و شناخت اصطلاحات. مثلا در زبان عربی بین صوفی و عارف فرقی نیست ولی در ادبیات فارسی و فرهنگی ایرانی، بین این دو اصطلاح تفاوت دارد. همین طور بین عرفان و اخلاق نیز تفاوت قائل‌اند. جایگاه عرفان اسلامی در میان علوم اسلامی نیز در این بحث مطرح می‌شود.

2. تاریخچهٔ‌ شکل‌گیری عرفان و تصوف
آیا عرفان و تصوف اسلامی همزاد با اسلام (زمان پیامبر و صحابه) است یا این‌که اصلا عرفان اسلامی را اگر به چه معنایی بگیریم باید برایش تاریخ در نظر بگیریم؟ سیر اجمالی از دوره‌های مختلف عرفان اسلامی (مثلا عرفان عملی و عرفان نظری؛ یا مهم‌ترین عارفان هر کدام)

3. خاستگاه عرفان اسلامی
این موضوع، معرکهٔ اقوال و نزاع اصلی در عرفان است. این که آیا عرفان جزء جوهرهٔ اصلی اسلام است یا این که جزء علوم وارداتی است؟ رابطهٔ دین و عرفان؟ رابطهٔ اسلام و عرفان؟

4. نمودهای بیرونی عرفان و تصوف
بحث طرائق و سلاسل و نمادهای تصوف و عرفان (خرقه، خانقاه، کشکول و تبرزین، مستحسنات و مستبطات، پیر، ...)

5. بحث اخذ و اقتباس
آیا می‌توانیم به کلی ادعا کنیم که از عرفان اسلامی چیزی از یهودیت و مسیحیت نگرفته است؟ یا خیر؟

6. عرفان‌های جدید


برای جلسهٔ آینده:
کتاب عارفان مسلمان و شریعت اسلام؛‌ علی آقانوری؛ نشر ادیان؛ از ابتدا تا فصل چهارم (جایگاه شریعت از منظر مشایخ تصوف)
استاد:‌ یکی از دغدغه‌های من برای تألیف این کتاب، دفاع از صوفیه در برابر اتهاماتی است که به آن وارد می‌شود و مثلا تصوف را به کنار گذاشتن شریعت پس از رسیدن به مرحلهٔ وصال متهم می‌کنند، یا شاید بعضی، صوفیان را لاابالی بدانند.

موضوعات تحقیق و کنفرانس:
  1. تفاوت اخلاق با عرفان و زاهد و صوفی
  2. میزان تأثیرپذیری تصوف اسلامی از دیانت یهودی و مسیحی
  3. نقش نهضت ترجمه در شکل‌گیری و رشد و رواج عرفان و تصوف اسلامی
  4. میزان رابطه عرفان و تصوف اسلامی از ادیان و مکاتب شرقی
  5. تقسیم‌بندی مکاتب تصوف و عرفان بر اساس مناطق جغرافیایی (ویژگی‌ها و تمایزات)
  6. معرفی مهم‌ترین سلسله‌ها و فرقه‌های صوفیانه و تمایز آن‌ها از یکدیگر
  7. جایگاه اهل بیت نزد صوفیان و عارفان مسلمان و سلسله‌های تصوف
  8. گزارش و نقد و بررسی احادیث امامان شیعه در باب صوفیه و تصوف
  9. زمینه‌ها و عوامل شکل‌گیری و معرفی عقاید ملامتیه در تصوف اسلامی
  10. نقش صوفیان مسلمان در نهضت‌های اجتماعی
  11. نگاه عارفان معاصر شیعی نسبت به تعالیم تصوف
  12. تصوف عاشقانه و زاهدانه و صحوی و سکری (بیان تفاوت‌ها و اشخاص منسوب به آن)

برای مطالعهٔ بیشتر:
کتاب عرفان نظری، یحیی یثربی، از صفحهٔ 27 تا حدود صفحهٔ 100 کتاب.
در این بخش از کتاب می‌شود به مفهوم‌شناسی نسبتا خوبی از عرفان و تصوف و همچنین مبحث اخذ و اقتباس را به صورت خلاصهٔ جمع و جوری ارائه کرده است.

یادداشت من از جلسهٔ اول کلاس کتاب مقدس؛ 20 بهمن 88

در آغاز راه ما با دو مشکل روبرو هستیم:
  • مشکل تئوریک: سه تلقی از کتاب مقدس وجود دارد؛ تلقی یهودی از کتاب مقدس، تلقی مسیحی از کتاب مقدس و تلقی اسلام و قرآن از کتاب مقدس. این اختلاف تئوریک باعث می‌شود در هر مبحثی که شروع می‌کنیم، به این مشکل بربخوریم که از ما از کدام دیدگاه به مسئله نگاه خواهیم کرد.
  • مشکل عملی:‌ دو واحد برای کتاب مقدس خیلی کم است. باید حداقل 8 واحد برای کتاب مقدس خوانده شود. مثلا دو واحد به عنوان پیش‌نیاز و 6 واحد به عنوان درس اصلی. چون کتاب مقدس یک شیء نیست بلکه یک اصل تئولوژیکال و الهیاتی است. کتب مقدس، الهیات دو دین یهودیت و مسیحیت هستند؛ نه این که صرفا کتاب باشند. نتیجتا به به خاطر گستردگی موضوعات، به یک سری از مباحث نمی‌پردازیم یا این که به صورت تیتروار به آن‌ها خواهیم پرداخت.
سیر این در طول ترم به این صورت خواهد بود؛‌ اگرچه ممکن است تغییراتی جزئی نیز پیش آید:
جلسهٔ دوم: مفهوم‌شناسی و واژه‌شناسی کتاب مقدس
دربارهٔ هر یک از مفاهیم و اصطلاحات مرتبط با کتاب مقدس صحبت خواهیم کرد. پس از این جلسه معنای اصطلاحاتی نظیر عهد، تورات، تنخ، اسکریپچر، بایبل و... را خواهید دانست.
جلسهٔ سوم: اندام‌شناسی کتاب مقدس
در این مبحث دربارهٔ ساختار کتاب مقدس از نگاه یهودی‌ها و مسیحی‌ها، کتاب‌های قانونی و کتاب‌های غیر قانونی، آیه و باب و عناوینی از این دست را آشنا خواهیم شد. همین‌طور فرق بین کتاب و رساله را خواهیم گفت، رابطهٔ نوشته‌ها را با یکدیگر خواهیم دید، این که چه میزان از این کتاب‌ها مورد قبول مسیحی‌ها، یهودی‌ها و هر دو است و مباحث این چنینی.
سه جلسهٔ بعد: تاریخ کتاب مقدس
مباحثی مانند نویسندگان کتاب‌ها،‌ شرایطی که کتاب‌ها در آن فضا تدوین شده‌اند،‌ نخستین نسخه‌های این کتاب‌ها که پیدا شده و الان وجود دارد،‌ بحث از نقادی کتاب مقدس و انتسابش به خدا، وحی، قانونی کردن کتاب مقدس و شاید یک نگاه جامعه‌شناختی هم داشته باشیم به این که اساسا چرا متنی به نام متن مقدس به وجود آمد و کی به وجود آمد. این کتاب‌ها کی در سنت یهودی و مسیحی به عنوان کتاب مقدس شناخته شدند و اصلا چه نیازی به وجود کتاب مقدس است.
سه جلسهٔ بعد: ادبیات کتاب مقدس
در بحث ادبیات کتاب مقدس، سه رویکرد کلی می‌شود پیدا کرد؛ اخلاقی، فقهی و الهیاتی. دربارهٔ ویژگی‌های هر یک از این سه رویکرد صحبت خواهیم کرد. بحث‌های موردی‌ای نیز وجود دارد؛ مثل بحث از ادبیات اناجیل هم‌دید و اناجیل غیر همدید. یا این که مثلا سفر پیدایش با سفر لاویان و سفر تثنیه چه تفاوتی دارد.
جلسهٔ دهم: بحث از حجیت کتاب مقدس
صحبت از این که اصلا حجیت کتاب مقدس از کجاست و در مسیحیت و یهودیت چه دیدگاه‌هایی در این باره وجود دارد. این که مثلا در مسیحیت به تنهایی سه دیدگاه دربارهٔ حجیت کتاب مقدس وجود دارد.
جلسهٔ یازدهم: تفسیر کتاب مقدس
متدها و تاریخ تفسیر کتاب مقدس. وضعیت تفسیر کتاب مقدس در روزگار معاصر.
جلسهٔ دوازدهم:‌ ترجمهٔ کتاب مقدس
جلسهٔ سیزدهم: رابطهٔ عهدین با یکدیگر
این که یهودیان و مسیحیات چه نگاهی به عهدین دارند. این مبحث معرکهٔ‌ اقوال است و اختلافات زیادی وجود دارد.
جلسهٔ چهاردهم: قرآن و عهدین
مباحثی مانند تعریف عهدین از نگاه قرآن، بحث تحریف عهدین از نگاه قرآن، بحث از این که آیا قرآن تصدیق می‌کند عهدین را خیر و مباحثی نظیر این.


منابعی که برای این کلاس توصیه می‌شود:
  1. برای عهد جدید کتاب «عهد جدید بر اساس کتاب مقدس اورشلیم»، ترجمهٔ پیروز سیار، نشر نی. این کتاب، کتاب مناسبی است. علاوه بر اینکه ترجمهٔ خوبی دارد، توضیحات خیلی خوبی دربارهٔ نوشته‌ها داده است که در مبحث ادبیات کتاب مقدس یکی از منابع اصلی ما محسوب می‌شود.
  2. کتاب قطوری به نام «عهد عتیق» هم برای بخش عهد عتیق مورد استفاده خواهد بود.
  3. کتاب «دایرة المعارف کتاب مقدس»، نوشته آلیس علیایی، ترجمهٔ بهرام محمدیان؛ البته گویا چاپ این کتاب متوقف شده است.
  4. کتاب «مجموعه مقالات: دفتر نخست؛ الهیات جدید مسیحی»، نوشتهٔ جمعی از نویسندگان، ترجمهٔ جمعی از مترجمان، چاپ دانشگاه ادیان. در این مجموعه،‌ مقالات خوبی وجود دارد که حتما باید ببینید.
  5. مدخل Bible را در دایرة المعارف بریتانیکا
  6. مدخل Torah را در دایرة‌المعارف جودائیکا
  7. کتاب Introduction to the bible study (لینک؟)
  8. کتاب Companion to the bible که مجموعه مقالاتی دربارهٔ کتاب مقدس است. (لینک؟)
  9. کتاب The new testament مربوط به عهد جدید (لینک؟)
کتاب‌های بسیار دیگری نیز هستند که در طول ترم بیشتر با آن‌ها آشنا خواهیم شد.

در این ترم هر یک از دانشجویان کلاس باید یکی از مباحثی که در بالا به آن‌ها اشاره شد را انتخاب کند و در همان جلسه پیش از شروع درس توسط استاد، ارائه دهد. ضمن این که متن کامل آن را نیز باید تا پایان ترم به استاد تحویل دهد.

موضوعات انتخاب شده توسط دانشجوهای حاضر در جلسهٔ اول:
1. حاتمی: موضوع ادبیات کتاب مقدس؛ رویکرد اخلاقی
2. یزدی: اندام‌شناسی یا ساختارشناسی کتاب مقدس
3. کاظمی: ادبیات کتاب مقدس؛ رویکرد فقهی
4. احمدی: رابطهٔ قرآن و عهدین
5. آقاجانی: حجیت کتاب مقدس: معنای این اصطلاح چیست؟ چرا حجت است؟ مثلا ممکنه بعضی به دلیل وحیانی بودنش آن را حجت بدانند. بعضی به خاطر کانونیزیشن یا قانونی شدن آن، حجیت دارد. مثلا در مسیحیت می‌گویند این کتاب به دلیل پذیرش کلیسا حجت است یعنی مرجع اول کس دیگری است و حجیت این کتاب، به عنوان مرجع دوم است.
6. ترابی: تاریخ کتاب مقدس؛ عهد جدید
7. جهان‌گشای: مفهوم‌شناسی کتاب مقدس
8. مقری:‌ سنت تفسیر