۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

جلسه چهارم کلاس الهیات نقلی؛ 28 مهر 89

مفهوم لوگوس:
این بحث،‌ به نحوی پیش‌زمینهٔ بحث «پسر خدا» است. تعبیر «خدای پسر»، «مسیح ازلی» و اصل بحث الوهیت مسیح، ریشه در مفهوم لوگوس دارد.

در فلسفهٔ یونان، لوگوس به معنای عقل، سخن، فکر، کلمه، کلام و… است و حتی معنای لغوی آن، «شمردن» است.

هراکلیتوس:
اولین بار این مفهوم را «هراکلیتوس» استفاده کرده است. او نظریه‌ای داشت مبنی بر این که همه چیز در حال سیلان و تغییر است. وقتی همه چیز در حال سیلان باشد، شناخت اشیاء نیز دچار چالش می‌شود. یعنی ما به چیز ثابتی نمی‌توانیم شناخت پیدا کنیم. به همین سبب، هراکلیتوس نیازمند خلق مفهومی بود که قوام‌دهندهٔ کل عالم باشد. برای همین، مفهوم لوگوس به وجود آمد. یعنی همهٔ انسان‌ها از این مفهوم بهره‌مند هستند و لوگوس در همهٔ انسان‌ها سیلان و حلول دارد و یک هماهنگی بین عالم فکر و عالم عین، تحقق پیدا می‌کند.
هر انسانی به اندازه‌ای که بتواند با لوگوس ارتباط برقرار کند، می‌تواند از حقیقت بهره‌مند شود.

افلاطون:
او نیز این مفهوم را به کار برده است و البته از تعبیر نوس (nous) به معنای عقل استفاده می‌کند. این مفهوم، پایهٔ نظریهٔ مثل افلاطونی می‌شود. یعنی عالم ماده و تعین‌های خارجی موجودات، بازنمایی از نوس است. البته نوس، بیشتر جنبهٔ تنزیهی دارد و کاملا مفارق از عالم مادی است ولی لوگوس، در عالم ماده سیلان دارد.

افلاطون بین تفکر و سخن، یک پیوند تنگاتنگ قائل است و معتقد است، تفکر همان مکالمهٔ درونی است دربارهٔ موضوعاتی که نفس، مشاهده می‌کند. همچنین افلاطون می‌گوید علم، دادنی و آموختنی نیست؛ بلکه به یاد آوردنی است و آموزگار، صرفا نقش ماما را بازی می‌کند.

رواقیون:
در فلسفهٔ رواقی از تعبیر «عقول بذری» استفاده می‌کنند. یعنی لوگوس، یک عقل کل است که مانند بذری که همه جا پاشیده شده باشد، در هر انسانی حضور دارد. رواقیون از آنجا که به دنبال نیک‌زیستی بودند،‌ دنبال مفهومی بودند که برای همهٔ انسان‌ها قابل فهم و مشترک باشد. مفهوم عقول بذری و لوگوس، چنین جایگاهی داشت.

خلاصه اینکه مفهوم لوگوس، در فلسفهٔ یونان وجود داشته است بدون اینکه مفهوم الهیاتی داشته باشد. تا این که به فیلون اسکندرانی می‌رسیم.

فیلون اسکندرانی:
او که یک عالم یهودی بوده است. در آراء و اندیشه‌های فیلون، لوگوس، جایگاه مهمی دارد و تلفیقی است از لوگوس در فلسفهٔ یونان و مفاهیمی که در کتاب مقدس وجود دارد. مهم‌ترین دغدغهٔ فیلون در مطرح کردن مفهوم لوگوس، پر کردن شکاف میان عالم خلقت و خدای متعال بوده است. چون این سؤال وجود داشته است که چطور از خدای واحد، کثرات صادر شده است (لا یصدر من الواحد الا الواحد).

فیلون، تعابیر متعدد و کارکردهای متعددی را از لوگوس به کار می‌برد، مثلا: نیروی واسطه، کلمهٔ خدا، عامل یا کارگزار خلقت، ‌نیروی متعالی، ابزار پیوستگی جهان، عقل حال، صورت خدا، حکمت، انسان خدایی، جامعه مثل، پسر یا نخست‌زاده، صادر اول، ماشیح، شریعت موسوی، خدا-انسان، ظل‌الله.

لوگوس فیلون، خدا نیست. شاید شأن خدایی داشته باشد ولی خدا نیست و بیشتر، واسطه‌ای بین خدا و خلقت است. این واسطه، شأن الوهی و خدایی دارد.

لوگوس در کتاب مقدس عبرانی:
در این کتاب،‌ خود واژهٔ لوگوس به کار نرفته است ولی واژه «کلمه» و «کلام» را داریم. مفهومی که لوگوس در کتاب مقدس عبرانی دارد، با مفهومی که در فلسفهٔ یونانی داشت، فاصله دارد.

در عهد عتیق، واژه‌های کلام و کلمه، واسطه بین خدا و پیامبر خداست. در مزامیر آمده است که «کلام خدا در رؤیا به ابرام رسیده و گفت: ای ابرام! نترس» همچنین در مزامیر (6 :33)، کلام به عنوان نیرویی که در عالم تصرف می‌کند (ایشان را از هلاکت رهانید) و تأثیر می‌گذارد.

واژهٔ دیگر که نزدیک به مفهوم استفاده شده توسط فیلون نزدیک است، مفهوم «حکمت» است. (امثال سلیمان8 : 22) حکمت به معنای حکمران نیز آمده است. گاهی حتی حکمت به مثابه تورات (شریعت) نیز به کار رفته است.

در موارد ذکرشده، لوگوس به معنای فلسفی نیامده است ولی به مفاهیمی که فیلون دربارهٔ لوگوس مطرح کرده است، بسیار نزدیک است و به نظر می‌رسد، صحبت‌های فیلون، پشتوانهٔ کتاب مقدس دارد و اصل مفهوم واسطه بین خدا و خلقت، در کتاب مقدس عبرانی نیز مورد توجه قرار گرفته است.

مفهوم لوگوس، مشابهی در فضای اسلامی دارد و شباهت‌هایی با مفهوم «حقیقت محمدیه» دارد با این تفاوت که مفهوم لوگوس، جنبهٔ الوهی پیدا می‌کند ولی حقیقت محمدیه در اسلام، از مرز «اول ما خلق الله» پا را فراتر نمی‌گذارد.

لوگوس در عهد جدید:
در اناجیل همنوا، بحثی از لوگوس الوهی نیست. در کتاب یوحنا و نامه‌های پولس، لوگوس الوهی شکل پیدا می‌کند. یکی از واژه‌های پولس «مسیح ازلی» است که جنبهٔ الوهی به مسیح می‌دهد. (رسالهٔ پولسیان، 15 تا 20)
در تعابیر یوحنا، الوهیت لوگوس به اوج خودش می‌رسد.

مهم‌ترین ویژگی لوگوس در عهد جدید این است که اولا ازلی است، واسطه در خلقت است پسر خداست و نخست‌زاده است. البته این پسر بودن خدا، برای پایین آوردن شأن او از خدایی نیست و صرفا جهت ایجاد تمایز با خدای پدر است.

نسبت لوگوس یوحنا و لوگوس فیلون:
یوحنا هم مثل فیلون، نقش واسطه بودن را به لوگوس می‌دهد. همچنین خدا به واسطهٔ لوگوس و در لوگوس شناخته می‌شود. لوگوس یوحنا، جنبهٔ شخصی دارد ولی لوگوس فیلون، جنبهٔ شخصی ندارد و در همهٔ انسان‌ها حلول دارد.

تفاوت‌ها:
لوگوس یوحنا، کاملا صبغهٔ دینی دارد ولی لوگوس فیلون، فلسفی است. اندیشهٔ‌ فیلون کاملا انتزاعی است ولی لوگوس یوحنا، کاملا عینی است. لوگوس فیلون، نقش واسطه را بازی می‌کند ولی لوگوس یوحنا، نقش فرعی و کمکی ندارد، صرفا یک ابزار نیست؛ بلکه شأن عامل را در خلقت دارد. لوگوس فیلون شفاف نیست؛ یک جاهایی شخص است، یک جاهایی شخص نیست. ولی لوگوس یوحنا کاملا در عیسی مسیح تجسد پیدا کرده است. مفهوم تجسد در لوگوس فیلون، بیگانه است.

نسبت لوگوس فیلون و لوگوس پولس:
دغدغهٔ تعالی خدا از مخلوقات در هر دو نفر. هر دو نفر، با شریعت مواجه هستند؛ با این تفاوت که فیلون بر حفظ شریعت، تأکید می‌کند ولی پولس روی خوشی به شریعت نشان نمی‌دهد. مسئله‌ٔ رستگاری نیز در تعابیر هر دو، به هم شبیه است؛ با این تفاوت که پولس، بحث نجات از راه ایمان را مطرح می‌کند.
البته نقاط اختلاف این دو بیشتر است.

هیچ نظری موجود نیست: