۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

جلسهٔ دوم کلاس تاریخ یهودیت و فرقه‌های آن؛ 5 اسفند 88

تاریخ یهودیت از آغاز تا زمان موسی (بررسی تاریخی سفر پیدایش)
این بخش از تاریخ یهودیت، فقط از منابع دینی قابل استخراج است و در منابع تاریخی دیگر به ندرت می‌شود وقایع مربوط به این دوره را پیدا کرد. طبیعتا این منابع نیز به نوعی همراه با دیدگاه الهیاتی است. سفر پیدایش، یک متن منسجم دارای هدف و دیدگاه واحد است. از نظر یهودیان، نمی‌شود کتاب را به چند پاره تقسیم کرد. در دیدگاه آن‌ها تمام کتاب تورات، وحیانی است و به موسی و سایر انبیاء وحی شده و جنبهٔ نبوی دارد.

اما از نگاه غیر دینی هم می‌شود به تورات نگاه کرد و طبیعتا ممکن است آن انسجامی که یهودیان می‌گویند، وجود نداشته باشد. به عنوان مثال، در سفر پیدایش خدا شخصیتی انسانی دارد ولی در سایر بخش‌ها فرق می‌کند. البته این، یک نگاه بیرونی است و با نگاه یک یهودی به این متن متفاوت است. یعنی در نگاه یهودی، ما با یک «متن مقدس» طرف هستیم. اگر بخواهیم با نگاه دین‌دارانه به تورات نگاه کنیم باید به نوعی به آن کتاب نگاه کنیم که انتظار داریم دیگران به کتاب مقدس ما نگاه کنند. به هر حال نباید فراموش کرد که تورات، متن مقدسی است که بیش از دو میلیارد نفر در سراسر دنیا آن را می‌خوانند و برای آن تقدس قائل‌اند و چه بسا بسیاری از تفاوت‌هایی که ما می‌بینیم، در نگاه آن‌ها وجود ندارد.

نکته:
بین خود مؤمنان به تورات هم تفاوت دیدگاه وجود دارد و این طور نیست که همهٔ یهودیان این طور معتقد باشند که تورات لفظ به لفظ وحی باشد و ممکن است بعضی قائل به دیدگاه‌های دیگری باشند.

سفر پیدایش با داستان خلقت شروع می‌شود. خدا آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد. انسان در روز ششم خلق می‌شود و خدا در روز هفتم، در حالی که از خلق خود بسیار احساس رضایت می‌کند، استراحت می‌کند و این روز به نام «شبات» (=روز استراحت) نامیده می‌شود.

ویژگی‌ای که در تورات دیده می‌شود و در قرآن وجود ندارد این است که ریز به ریز وقایع شرح داده می‌شود و کلی‌گویی نمی‌شود. حتی سال‌ها و تاریخ‌ها را ذکر می‌کند. این ویژگی، متن را به لحاظ علمی دچار یک سری پارادوکس‌ها می‌کند. از جمله این که علوم تجربی جدید نمی‌تواند قبول کند که تاریخ شروع زندگی انسان بر روی زمین، 5769 سال پیش بوده است. بلکه انسان از خیلی وقت پیش از آن، به همین صورت فعلی بر روی زمین حضور داشته است. سؤالات دیگری که به این متن وارد می‌شود این است که این کتاب توسط چه کسانی نوشته شده است. البته قاطبهٔ مؤمنان یهودی با وجود این نقدها و تفسیرها، خللی در ایمان‌شان به وجود نیامده است.

این تاریخ‌ها چه کارکردی دارد؟
این سؤال مهمی است. تاریخ‌هایی که در کتاب مقدس آمده است ویژگی‌های عجیبی دارد. مثلا بسیاری از انسان‌ها در این متن، صدها سال عمر می‌کنند. از زمان آدم تا یوسف تقریبا 2000 سال طول می‌کشد. برای همین با احتساب این که هر کدام از این آدم‌ها هفتصد یا هشتصد سال زندگی کرده‌اند، بسیاری از آن‌ها باید یکدیگر را درک کرده باشند. مثلا حضرت آدم باید تا زمان پدر حضرت نوح زنده بوده باشد. یا مثلا حضرت نوح باید حضرت ابراهیم را دیده باشند و ملاقاتی کرده باشند با همدیگر. ولی هیچ ذکری از چنین اتفاقاتی وجود ندارد. باید به پاسخ این سؤال رسید که این تاریخ‌ها برای چیست و چه جایگاهی دارند.

وقایعی که در سفر پیدایش آمده است، چقدر واقعی است؟
اصلا نویسندهٔ این کتاب چقدر دغدغهٔ بیان تاریخی واقعیت‌ها را داشته است؟ آیا اصلا منظور او و هدفش بیان دقیق وقایع بوده است یا این که اصلا متن‌های این کتاب، کارکرد دیگری دارند؟ آیا سال‌هایی که آمده‌ است سال‌های واقعی‌اند؟ شخصیت‌ها آیا همه واقعی‌اند یا این که نگاه اسطوره‌ای دارند؟

داستان خلق آدم:
خدا انسان را خلق می‌کند و در بهشت ساکن می‌کند. او اجازه دارد از همهٔ درخت‌ها و میوه‌ها بخورد به جز درخت «معرفت نیک و بد». شیطان حوا را وسوسه می‌کند و آن‌ها از میوهٔ درخت می‌خورند. اولین ثمرهٔ خوردن این میوه این می‌شود که می‌فهمد عریان است و خجالت‌زده می‌شود. یعنی انگار که با خوردن میوهٔ این درخت، تازه تبدیل به انسان می‌شود که خوب و بد را از هم تشخیص می‌شود. به بیان دیگر، این طور نبوده که با خوردن این میوه، عریان شوند؛ بلکه تا قبل از خوردن این میوه، نمی‌دانسته‌اند که عریان‌اند.

بعد از خوردن این میوه، انسان مخفی می‌شود. خدا او را صدا می‌زند که «کجایی؟». انسان می‌گوید «مخفی شده‌ام». خدا می‌پرسد «چرا؟». او پاسخ می‌دهد که «چون من برهنه هستم». خدا می‌گوید «پس حتما از آن درخت خورده‌ای. پس باید از این باغ بروی». علت اخراج این است که یک درخت دیگر در این باغ هست به نام «درخت جاودانگی» و اگر انسان از آن درخت بخورد، رقیب خدا می‌شود و جاودانه می‌شود. پس باید از باغ خارج شود.

در این داستان، قرینه‌هایی هست که دست‌کم این احتمال را ایجاد می‌کند که این متن، بیشتر حالت اسطوره‌ای و داستانی داشته باشد تا نگاه تاریخی. مثلا این که ما چنین درخت‌هایی نمی‌شناسیم.

نویسندهٔ کتاب مقدس
آیا این کتاب توسط یک شخص واحد و به گونهٔ وحیانی نوشته شده است؟ یا این که نه، در طول زمان‌های مختلف و به تدریج نوشته شده است؟ به نظر می‌رسد که پشت این متن، منابعی وجود داشته است که همهٔ این منابع پس از زمان موسی نوشته شده‌اند.

به عنوان مثال، متن‌های کشور شمالی بنی‌اسرائیل خدا را بیشتر به نام «الوهیم» معرفی می‌کند ولی در کشور جنوبی بیشتر به نام «یهوه» شناخته می‌شود. این می‌تواند حاکی از این باشد که این کتاب‌ها در ابتدا توسط آدم‌های مختلفی نوشته شده باشد و بعدا این کتاب‌ها کنار هم قرار گرفته باشند.

مثلا در سفر پیدایش در باب اول گفته می‌شود که در روز ششم «خدا آدم را به صورت خود آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید». اما در باب دوم، داستان خلق به گونه‌ای دیگر بیان شده است: «آدم تنها بود. خدا آدم را خوابانید. دندهٔ او را جدا نمود و از او حوا را آفرید.» در قسمت دوم، خدا نامش الوهیم است ولی در قسمت اول، نامش الوهیم نیست. باز دوباره در باب پنجم انگار باز می‌گردد به همان نگاه قبلی.

یا مثلا روایت کشتی نوح در باب ششم به گونه‌ای روایت می‌شود. ولی در باب هفتم، دوباره همین جریان، با نگاهی دیگر روایت می‌شود. انگار که اصلا دو روایت در این باره وجود داشته است و جزئیات روایت با هم تفاوت می‌کند.

این دوگانگی روایت بیشتر در سفر پیدایش دیده می‌شود. در سفر خروج و اعداد هم تا حدودی این چنین است ولی در سفر لاویان و تثنیه، به گونه‌ای دیگر است و گویا به طور کلی یک منبع دیگری داشته است.

همهٔ وقایع از خلقت تا ابراهیم، در یازده باب تورات بیان می‌شود. بخش فرزندان حضرت نوح به سرعت رد می‌شود و خیلی تفصیلی بیان نمی‌شود. در بین این مسیر، وقفه‌هایی نیز وجود دارد.

فرزندان نوح:
1. سام
2. حام
3. یافث

قرار است توفان بیاید و همهٔ‌ انسان‌های روی زمین از بین بروند و فقط نوح و فرزندانش و خانواده‌اش زنده بمانند. یعنی این که قرار است همهٔ ابناء بشر از نژاد نوح و فرزندان نوح باشند. مثلا سام، نیای همهٔ قبایل سامی است. حام ولی شخصیتی منفی است. وقتی کشتی به زمین نشست و زندگی دوباره شروع شد، نوح تاکستان کاشت و برای اولین بار شراب ساخت و یک بار مست کرد و در چادرش برهنه خوابیده بود و حام فهمید. او رفت بقیهٔ پسرها را خبر کرد تا ببینند. پسران دیگر حیا داشتند و ردایی بر نوح انداختند. و خلاصه بعدها نوح، حام را نفرین می‌کند. حام، نیای کنعانیان است. یا مثلا نمرود از فرزندان حام است. یافث هم پدر بقیهٔ اقوام است. نه توصیف منفی از او می‌آید نه توصیف منفی. مثلا یکی از پسران یافث، اشکناز است. اشکنار واژه‌ای است که به معنای مردم شمال و یهودیان آلمان است. در مقابل یهودیان سفارادی که ساکن سرزمین‌های مسلمان‌نشین بودند.

به هر حال عهدی بسته می‌شود بین خدا و فرزندان نوح. این عهد، از همان اول،‌ جایگاه اقوام مختلف دنیا را مشخص می‌کند. برای همین است که فرزندان حام که ساکن کنعان هستند، باید از کنعان بیرون شوند چون این‌ها از اول مورد نفرین نوح قرار گرفته بودند. این نگاه، تقریبا در جای‌جای کتاب مقدس قابل مشاهده است که بین نسل اقوام و خوب بد،‌ تفکیک وجود دارد. معمولا قوم‌هایی که مورد نفرین قرار می‌گیرند، پیشینه‌ای شبیه فرزندان حام دارند.


بعد از آن، نسل فرزندان سام ادامه می‌یابد که داستان ابراهیم و اسحاق و یعقوب و یوسف و بعد از آن، برادران یوسف آغاز می‌شود که در جلسات آینده دربارهٔ آن‌ها صحبت خواهیم کرد...

برای مطالعهٔ بیشتر:
کتاب «تفسیر راشی بر کتاب مقدس»: این کتاب در قرن یازدهم نوشته شده و یکی از معتبرترین کتاب‌های ارتدوکس یهودی است. این کتاب در اصل عبری است ولی به انگلیسی ترجمه شده است. این تنها تفسیری است که توراتش کامل است؛ چون تفسیرهای دیگر معمولا کل تورات را تفسیر نکرده‌اند. دیگر برتری تفسیر راشی نسبت به تفسیرهای دیگر این است که خیلی ریز و نکته‌بینانه تفسیر می‌کند. راشی (Rashi) یعنی ربی سلیمان بن اسحاق (Rabbi Shelomu Yitzhaqi). او از یهودیان اشکنازی است که در کشورهای مسیحی زندگی می‌کرده است.

هیچ نظری موجود نیست: