نویسنده: سید محمد علی طباطبایی
این اصطلاح به دو معنا به کار میرود:
- تفسیر
- روند / فرایند تفسیر
رویکرد هرمنوتیکی
تفسیر متن، بدون رویکرد هرمنوتیکی ممکن نیست. اگرچه این سلسله اصول تفسیری در ساحت آگاهی خود شخص نباشد.
در تفسیر، چه فرایند و روندی اتفاق میافتد؟
در رویکرد سنتی، فرض بر این است که تنها یک تفسیر درست وجود دارد و آن مراد نویسنده است. به مدد قواعد ادبی، منطقی و... با تأکید روی متن به دنبال آن تفسیر درست هستیم. قواعدی مثل اصالت ظهور، مراد جدی نویسنده و... . در حقیقت اصل بر این است که ما مراد نویسنده را درمییابیم. فقط ممکن است برخی خطاها و سوءفهمها رخ بدهد که آنها را با همان قواعد ادبی و منطقی حل میکنیم. این، رویکردی است که در میان قاطبهٔ عالمان مسلمان دیروز و امروز وجود دارد.
از قرن 19 شلایرماخر، الهیدان مسیحی، با مبانی دیگری که داشت، نظریهٔ دیگری ارائه کرد. او گفت متن دریچهای است برای رسیدن به ذهنیت نویسنده؛ بر خلاف رویکرد سنتی که تنها با متن سروکار داشت. در نظر او، تفسیر در زمانی تحقق مییابد که مفسر، همان تجربهٔ نویسنده را تجربه کند. به عبارت دیگر، بتواند دقیقا در همان شرایطی قرار بگیرد که نویسنده، چنین متنی را پدید آورده است.
وجه مشترک میان این دو رویکرد، تلاش برای رسیدن به مراد جدی نویسنده است.
در قرن 20 دیدگاه دیگری از جانب گادامر و دیلتای مطرح شد. آنان در یک بیان گفتند شلایرماخر تنها یک گام به جلو رفته است. اشکالی که بر او وارد کردند این بود که او مفسر را موجودی منفعل پنداشته است. در حالی که تفسیر، حاصل امتزاج دو افق فکری نویسنده و مفسر است. بنابراین دیگر تنها نمیتوان از مراد نویسنده سخن گفت. در دو رویکرد سابق، آنها به دنبال مراد نویسنده بودند؛ اما در این نگاه جدید، بدون دخالت دادن ذهنیت مفسر، تفسیر امکان ندارد. بنابراین، مجوز تعدد تفاسیر، به گونهای مبنایی صادر میشود.
در این رویکرد ما به دنبال آن هستیم که مبانی تفسیری خود را به ساحت آگاهی بیاوریم. در این رویکرد میتوان از تفسیرِ بهتر سخن گفت، اما یگانه تفسیر صحیح وجود ندارد. تفسیر بهتر، آن است که سازگاری درونی بیشتری داشته باشد وبیشتر به پرسشهای پیرامون متن پاسخ گوید.
نظریهٔ مرگ مؤلف:
رویکرد چهارم را دریدا مطرح کرد. او گفت: نویسنده پس از نوشتن متن، دیگر میمیرد. ما اصلا در پی آن نیستیم که ببینیم نویسنده چه گفته است. تنها مرجع فهم متن، خواننده است. حتی خود نویسنده، اگر متن را باز بخواند، به معنایی جدید دست مییابد. این رویکرد مبتنی بر برخی مبانی پست مدرنیسم است. این نظریه به نام «مرگ مؤلف» معروف است. بنا بر این نظریه، تعدد تفاسیر کاملا توجیه معرفتی پیدا میکند.
نکته: در میان کاتولیکها، همچنان رویکرد اول، حاکم است.
برای مطالعهٔ بیشتر:
هرمنوتیک؛ پالمر؛ ترجمه سعید حنایی کاشانی
قبض و بسط تئوریک شریعت
دکتر سروش از طرفی به دنبال ارائهٔ یک فهم قابل قبول از متون دینی بوده است، از طرفی برخی آیات قرآن کریم، با معارف امروزی بشر ناسازگارند. او برای حل این ناسازگاری، میان «متن دین» و «معرفت دینی» تفکیک قائل شد. آنچه هر یک از مفسران و علما دارند، معرفت دینی است نه دین. این معرفت دینی، بر خلاف دین، مقدس (خطاناپذیر) نیست؛ زیرا این مفسران، پیشفرضهایی دارند که همه بر تفسیرهایشان مؤثر است. ترابط معرفتها، یعنی همهٔ اطلاعات پیشین یک مفسر، بر تفسیر وی تأثیر میگذارد.
دکتر سروش در این نظریه، به نظریات هرمنوتیکی شلایرماخر یا گادامر نزدیک شده است. با این نظریه، مشکل اول حل میشود. یعنی ماییم که باید معرفت دینی خود را تغییر دهیم تا به تفسیر معقولی از متن دین برسیم.
جلسات پیش از این:
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر