۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

یادداشت من از جلسهٔ هشتم کلاس ادیان ابتدایی؛ 26 آذر 88

بسیاری از منتقدین که نظر فروید درباره‌ی پیدایش دین نقد می‌کنند، متأسفانه درست نظر فروید را درک نکرده‌اند. به نظر می‌رسید شهید بزرگوار استاد مطهری‌ هم جزء همین دسته باشند. دیگر نکته این که ما باید در ابتدا خوب درک کنیم کجای نظریه‌ی فروید به ما کار دارد و با عقاید ما تضاد پیدا می‌کند.

فروید:
زیگموند فروید در ششم ماه می 856 در فرایبورک آلمان در یک خانواده‌ی پدرسالار به دنیا آمد. پدرش دست‌کم سه زن داشته است. فروید فرزند همسر سوم پدرش است. از پدرش خاطرات بدی دارد و خودش می‌گوید: «من احساس می‌کردم که تنها سرمایهٔ مادرم در برابر پدرم بودم.» مهم‌ترین ویژگی فروید، اعتماد به نفس بالای اوست که در آثارش هم به خوبی پیداست.

تبیین‌های فروید از دین:
1. تبیین او از منشأ پیدایش ادیان و آیین‌های اولیه (کتاب توتم و تابو)

قصه‌ی پریان:
او تبیینش را با ماجرایی به نام «قصه‌ٔ پریان» بیان می‌کند. او می‌گوید انسان‌های اولیه در یک رمه‌ای زندگی می‌کرده‌اند که در این رمه،‌ یک نر بر جامعه مسلط بوده است. این انسان مسلط، دخترانی داشته و پسرانی، و این دو دسته را از هم جدا نگهداری می‌کرده و پسرها را از این که به دخترها نزدیک شوند، دور می‌کرده است. بعد از مدتی پسران با همدیگر متحد شدند و پدر را کشتند و گوشتش را خوردند. علت این که گوشتش را خوردند این بود که احساس کنند قوی‌ترند.
ولی بعد از مدتی بچه‌ها پشیمان شدند و گفتند برای جبران خطایی که کرده‌ایم، دو کار می‌کنیم. یکی این که ممنوعیتی که به خاطر کشتن پدر،‌ به جواز تبدیل شده بود، آن را دوباره ممنوع می‌کنیم؛ پس ازدواج با خواهران حرام است. دیگر این که ما این پدر را دوباره زنده می‌کنیم. اما چون نمی‌توانیم خودش را برگردانیم، یک نماد درست می‌کنیم و آن را جای او می‌گذاریم و از آن پس، آن نماد و مجسمه را تکریم می‌کنیم. به این شکل بود که تابو به وجود آمد و این مجسمه تبدیل شد به تابوی آن قبیله.

نتایج این قصه:
1. اولین دینی که در بین مردم به وجود آمد، توتم‌پرستی بود.
2. بر اساس این تبیین و البته تصریح خود فروید، دین زاییده‌ی سه چیز است: احساس گناه، پشیمانی و تلاش برای جبران. در حقیقت، دین انگیزهٔ بازگشت به گذشته است و هیچ نگاهی به آینده ندارد. به بیان دیگر، این کار صورت گرفته است تا قبیله، بازسازی شود.


2. تببین او درباره‌ی پیدایش باورهای دینی و مهم‌ترین آن‌ها اعتقاد به خدا (کتاب «آینده‌ی یک پندار»)
در این کتاب، فروید تبیین دیگری دارد که نگاهش به جوامع انسانی و شعائر آیینی نیست. بلکه نگاهش به اعتقادات ادیان است. در این نگاه، فروید اصلا به دین‌های تاریخی یا یک دین خاص نگاه نمی‌کند بلکه نگاه به روان‌شناخت دین دارد.

او می‌گوید انسان زاییده‌ی طبیعت است و به این طبیعت دل‌بسته است و تعلقات عاطفی دارد ولی طبیعت او را تهدید می‌کند و با او بی‌رحم است. انسان توان خود را محدود می‌بیند و پناه می‌برد به اجتماع ولی باز هم احساس ترس دارد. در این صورت او و جامعه موجودی را آرزو می‌کنند که از آن‌ها توان‌مندتر است. به همین دلیل، خدا را می‌سازند.

نتیجه اینکه خدا زاییده‌ی دو چیز است:
1. ترس
2. آرزو

انسان، وقتی کودک است خودش را نیازمند پدر می‌بیند. او وقتی بزرگ می‌شود و خودش را روبه‌رو با وقایع طبیعی می‌بیند، دوباره یاد دوران کودکی‌اش می‌افتد و دوباره پدر را بازسازی می‌کند. در این دیدگاه فروید، «خدا» یک «منِ آرمانی» (Ideal I) است. به طور خلاصه، «خدا»‌ از نظر فروید،‌ حاصل یک «فرافکنی ناشناخته» است.

نتیجه‌ی این تببین:
هر چه آدم‌ها به من آرمانی خود نزدیک بشوند، دین‌داری در آن‌ها کمتر می‌شود. منتها دیدگاه فروید با دیدگاه کنت که پیش‌بینی می‌کرد یک روز بالاخره دین از بین می‌رود این است که فروید معتقد است فاصله‌ی بین منِ حقیقی و من آرمانی انسان، هیچ وقت تمام نمی‌شود؛ پس دین هم برای همیشه باقی خواهد ماند.

نکته‌ای که هست این است که هر چه به فاصله‌ی بین «من آرمانی» و «من واقعی» بیشتر توجه شود، تشویش آدم‌ بیشتر می‌شود؛ برای همین دین می‌تواند آدم‌ها را از این تشویش آزاد کند.

3. تبیین او درباره‌ی متمایل شدن انسان‌ها به دین (در این ساحت، بیشتر به بنیان‌گذاران دین نظر دارد.)
ابتدای این تبیین شباهت به همان تبیین قبلی دارد. یعنی انسان در برابر طبیعت، به جامعه پناه می‌برد. وقتی به جامعه پناه می‌برد، جامعه او را محدود می‌کند. با ایجاد این محدودیت‌ها، تمایلات و غرائز او سرکوب می‌شود. وقتی سرکوب شد، به او بازگشت می‌کند. وقتی این فشارها به خودش بازگشت می‌کند، او را وادار به چیزهای دیگر می‌کند؛ شاعر می‌شود،‌ توانایی‌های جدید پیدا می‌کند و حتی... پیامبر می‌شود. این چنین می‌شود که دین به وجود می‌آید.

4. تبیین او درباره‌ی ادیان توحیدی و یکتاپرستی (کتاب موسی و یکتاپرستی)
او می‌گوید، یهودیت آغاز یکتاپرستی است ولی موسی کسی نبود که توحید را آورد. او هم یکی از شاهزاده‌های نسل اخناتون بوده است. آن آدم، تمایلات یکتاپرستانه داشت. موسی هم این تفکر را به بنی‌اسرائیل آورد. بنی‌اسرائیل ولی حرف او را گوش نکردند تا این که موسی مُرد.
بعد از این که موسی مرد، بنی‌اسرائیل پشیمان شدند و سعی کردند که به تفکر موسی برگردند. ولی این بار مثل قبائل نخستین، تابو درست نکردند. بلکه موسی را آن‌طور که فکر می‌کردند، در کتاب‌ها و متون بازسازی کردند و این چنین شد که یهودیت به وجود آمد.

نتیجه این تقریر:
یکتاپرستی، نتیجه‌ی پشیمانی و احساس گناه است.

نکته:
به نظر می‌رسد که فروید، دین را پدیده‌ٔ ناخوشایندی نمی‌داند و به آن نگاه منفی‌ای ندارد؛ بر عکس مارکس و امثالهم که دین را منفی و بد می‌دانستند.

نقدهایی بر فروید:
  1. تبیینی که فروید از پیدایش دین دارد،‌ کلیت ندارد و سازگاری با همه‌ٔ ادیان ندارد. مثلا این تعبیر پدر، شاید با مثلا مسیحیت سازگار باشد، ولی با یهودیت و اسلام سازگار نیست. یا آن تعبیر توتم‌پرستی و این‌ها با اسلام و یهودیت سازگاری ندارد.
  2. بیشتر این تبیین‌ها به نوعی کاهش دادن و تقلیل‌ دادن دین است. منحصر کردن کل دین در غریزه‌ٔ جنسی، خیلی تقلیل دادن دین است. دینی مثل اسلام، مسیحیت یا یهودیت که به شدت پیچیدگی دارند،‌ چطور می‌توانند به همین راحتی، از غریزه‌ٔ جنسی ناشی شده باشند؟!
  3. تقریبا اجماع روان‌شناسان (روان‌شناسان بزرگی مثل یونگ) بر این است که این مبانی فروید، از نظر روان‌شناسی هم قابل قبول نیستند.
  4. این تبیین‌ها بیشتر شبیه نوعی اسطوره‌سازی هستند و تبیین تاریخی قابل قبولی ندارند. قضیه‌ٔ قصه‌ٔ پرنیان و قصه‌ٔ موسی، هیچ کدام دلیل کافی برای اثبات‌شان ارائه نشده است.

هیچ نظری موجود نیست: