انسانشناسها و مردمشناسها به تبع قاعدهٔ بقایای تایلور، ادیان را هم در یک مسیر رشد از گذشته تا اکنون میدانند و معتقدند که همهٔ ادیان (ابراهیمی، غیر ابراهیمی) همگی به همان صور بنیادین ادیان برمیگردند. با بررسی ادیان ابتدایی، به این نتیجه میرسیم که دو نوع کلی از باورهای دینی در بین مردم جاری است:
- طبیعتپرستی (Naturism): انسانها در ابتدا باورهای طبیعی داشتند و بعد به باورهای متافیزیکی کشیده شدند. در این نظریه چنین گفته میشود که اولین چیزی که بشر شناخت، طبیعت بود. برای طبیعت حرمت قائل شد. بعد کمکم از طبیعت ترسید و در مقابل آن کرنش کرد و شروع به پرستشش کرد. کمکم انسان به طبیعت روح داد و روحپرست شد.
- جانپرستی (Animism): انسانها در ابتدا باورهای متافیزیکی داشتند و بعد به باورهای طبیعی رسیدند. در این نظریه گفته میشود که بشر وقتی آمد قبل از این که طبیعت را بشناسد، روح را شناخت و بعد روح را به طبیعت ربط داد. در حقیقت، اول روح را پرستید و بعد با تعمیم روح به طبیعت، به طبیعتپرستی نیز روی آورد.
1. آشنایی با جان (چیزی از غیر از جسم) از کجا شروع شده است؟
تایلر: آشنایی بشر با جان، از خواب دیدن او شروع شد. وقتی دید که در خواب، درد و خوشحالی و سختی را تجربه میکند ولی وقتی بیدار میشود اثری از آنها نیست، به این نتیجه رسید که چیزی غیر از جسم نیز وجود دارد. کمکم برای این جان، ویژگیهای بیشتری قائل شد.
اسپنسر: بشر توانایی بیش از این داشت. او از همان ابتدا، تفاوت خودش را با موجودات بیجان میفهمیده است. چنانکه که یک گربه هم متوجه تفاوت بین موش جاندار و یک موجود بیجان را میفهمد.
2. چگونه «جان» به «روح» تبدیل میشود؟
نکته: تفاوت جان با روح در این است که جان تعلق جسمانی دارد ولی روح تعلق جسمانی ندارد.
انسان وقتی مُرد، به این نتیجهٔ جدید رسید که گاهی ممکن است جان از بدن خارج شود ولی برعکس خواب که دوباره برمیگردد، این بار دیگر برنمیگردد. پس میشود جان را به گونهای تصور کرد که هیچ ارتباطی با جسم ندارد و نیازی به آن ندارد. اسم این موجود جدید را گذاشتند «روح». یعنی روح یک موجود غیر وابسته به جسم است که استقلال دارد. ساخت قبرستان هم با آن ویژگیها و آداب خودش، به خاطر همین اعتقاد داشتن به روح است.
3. چگونه روح را به طبیعت تسری داد؟
جانبخشی به طبیعت نیز یک واکنش شبیه واکنش کودک نسبت به عروسک بوده است و همانطور که کودک با عروسکش صحبت میکند و آن را جای پدر، مادر یا افراد خانوادهش میگذارد، بشر نیز برای طبیعت جان قائل شد و عناصر طبیعت را دارای جان فرض کرد.
اصل ربایش تایلور:
بر خلاف قطبهای همنام آهنربا که همدیگر را دفع میکند، عناصر مقدس و دینی همدیگر را جذب میکنند. عناصر مختلف به واسطهٔ شباهت با عناصر مقدس، حالت تقدس پیدا میکنند. [استاد: مثلا نمک مقدس است، بعد چون شیر هم سفید است و شبیه نمک است، حالت تقدس پیدا میکند و ممکن است خرید و فروشش در بعضی جوامع ممنوع شود.] و وقتی بشر به بعضی از عناصر طبیعت جان داد، عناصر دیگر نیز اگر شباهتی به عناصر مقدس شبیه میشدند، آنها هم کمکم جان پیدا میکردند و حالت مقدس پیدا میکردند و با زیاد شدن امور مقدس، کمکم دین و مجموعهٔ دینی به وجود میآید.
قائلین به نظریهٔ طبیعتپرستی:
پسزمینهٔ شروع این نظریه، دستاورد برادران گریم در مقایسهٔ اسطورههای هند و اروپا بود. آنها به این نتیجه رسیده بودند که در این دو تمدن، اسطورهها حاصل «کمال مطلوب» این مردم بوده است. بعد این که دیدند اسامی این اسطورهها نیز شبیه به هم هستند و شباهتهای دیگر که باعث شد به این نتیجه برسند که ارتباطی بین اسطورههای این دو سرزمین وجود دارد.
بعدها ماکس مولر این نظریه را ارائه داد که وجه مشترک بین این اسطورهها درک مشترک این دو تمدن نسبت به طبیعت بوده است. او میگوید: «اگر قرار باشد دین مشروعیت خود را داشته باشد باید مثل دیگر علوم از تجارت محسوس شروع شده باشد.» یا در جای دیگر میگوید: «چیزی در اندیشهی آدمی وجود ندارد الا اینکه قبلا حس شده باشد.» یعنی بشر در ابتدا طبیعت را حس کرد و بعد برای آن جان قائل شد و کمکم آن را پرستید. یعنی در ابتدا خورشید را نماد یک نیرو دیدهاند، آب را نماد نیرویی دیگر و بقیهٔ مظاهر طبیعت نیز به همین منوال؛ و بعد برای آنها تقدس قائل شدند و برای آنها اسمهای مقدس گذاشتهاند.
موضوع جلسهٔ بعد: «توتمیسم»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر