کلیساشناسی:
کلیسا در ابتدا به معنای این نظام سازمانیافته نبود و در آن زمان صرفا جهت اشاره به جمعی از مؤمنان استفاده میشد. بعدها کمکم این معنا گسترش پیدا کرد و در قرن پنجم،کلیسای رم ادعای تفوق کرد و نظام سلسلهمراتبی به مرور پررنگتر شد.
بعدها اختلافی پیش آمد که کلیسا آیا شامل گناهکاران هم میشود یا خیر. آگوستین از این نظریه دفاع کرد که کلیسا مجموعهای است از انسانهای گناهکار و نیکوکار؛ و ما وظیفهٔ داوری نداریم و داوری نهایی به عهدهٔ خداست.
از جمله مباحثی که در موضوع کلیساشناسی مطرح میشود، نزاع دربارهٔ حجیت کلیسا در نهضت اصلاحات است. در زمان نهضت اصلاحات لوتر به این اعتراض میکند که کلیسا فاسد شده است و با آموزهٔ فیض منافات دارد؛ برای همین دیگر کلیسا حجیت ندارد. گویی کلیسا با عملکرد خودش، از کلیسای حقیقی فاصله گرفته است.
نوع برداشت مصلحان با نوع برداشت کسانی که تا کنون در کلیسای کاتولیک حکومت میکردهاند متفاوت است. در نظر حاکمان کلیسای کاتولیک، کسی که در صدر کلیسا قرار میگیرد، نائبمناب عیسی مسیح است و تحت فیض روحالقدس قرار دارد.
در زمان نهضت اصلاحات، قرار نبود که دو شاخه ایجاد شود. مصلحان فکر میکردند که اعتراض آنها منجر به اصلاح کلیسا میشود و همه چیز تمام میشود. لوتر هم در ابتدا به دنبال تشکیل فرقه جدید نبود. ولی بعد از مدتی معلوم شد که کلیسای کاتولیک، کوتاه نمیآید و آنها را تکفیر میکند. این چنین شد که اعلام استقلال کردند و تشکیلات جدیدی به وجود آوردند.
از جمله کسانی که در این زمان وارد گود شده است، میشد از کالون نام برد. او جزء کسانی است که با وجود اعتراض به تشکیلات کلیسا، خودش نیز به همان مسیر کشیده میشود.
از جمله چیزهایی که کالون به آن اشاره میکند این است که دو جور کلیسا وجود دارد؛ یک کلیسای مرئی و یک کلیسای نامرئی. کلیسای نامرئی، بدن حقیقی عیسی مسیح است. کلیسای نامرئی این است که مؤمنان با عیسی مسیح ارتباط برقرار میکنند. ولی کلیسای مرئی همین چیزی است که دیده میشود و شامل گناهکاران هم میشود. چون چارهای نیست. به هر حال، راه نجات از همین کلیسای زمینی و مرئی میگذرد. باید یک عدهای دور هم جمع شوند تا ابزار فیضی فراهم شود و خداوند همهٔ آنها را نجات دهد.
مک گراث که خودش هم پروتستان است، میگوید ما وقتی به سخنان کالون نگاه میکنیم متوجه میشویم که نهضت اصلاحات، آنقدرها هم آدمهای یاغیای نبودند و واقعا دلسوز کلیسا بودند. البته همه مثل کالون صحبت نمیکنند که به طور ضمنی، کلیسا را تأیید کنند. افرادی هم بودند (افراطگرایان) مثل سباستین فرانک که به طور کلی پیوند دین و دولت را قبول نداشتند. اینها معتقد بودند از همان زمانی که سایهٔ امپراتور بر سر کلیسا قرار گرفت، کلیسا فاسد شد. پس آیینهای مقدسی که این کلیسا به ثبت رساندند، هیچ حجیتی ندارند.
آناباپتیستها هم احتمالا از همین گروه (به زعم مک گراث، افراطگرایان) برآمدهاند و شعارشان این است که حکومت دنیا بر حسب جسم است و حکومت عیسی بر حسب روح. برای همین مسیحیان پیرو خود را از قبول مناصب دولتی منع میکنند. چون دولتی شدن، مستلزم آلوده شدن کلیسا است.
بحث را مک گراث با مباحث رایج کلیسای قرن بیستم ادامه میدهد:
حجیت کلیسا از کجاست؟
گفته میشد که حجیت کلیسا به خاطر حضور عیسی مسیح است. برای نشان دادن این حضور، چنین میگفتند که وقتی آیینهای کلیسای برگزار میشود، عیسی مسیح در آنها حضور دارد. حتی گفته میشود که خود کلیسا ساکرامنتال است؛ یعنی جنبهٔ رمزگونه دارد و حضور عیسی مسیح، یک راز کلیسایی است.
توجیه دیگری که برای اعتبار کلیسا در این دوران به کار برده میشد، حضور عیسی از طریق کلام خداست. این توجیه را پروتستانها هم قبول داشتند.
تعبیر دیگری که برای این مسئله به کار رفته، حضور کلیسا از طریق روح است. یعنی چون روحالقدس در این کلیسا حضور دارد و نقش سازنده دارد، کلیسا از این طریق، حجیت و اعتبار دارد.
تعبیر برخی دیگر، «مسیح غایب» است. مسیح در دست خدا نشسته است و یک پدیدهٔ آسمانی است و نباید روی زمین به دنبال حضور او گشت.
دیدگاه شورای واتیکان در این باره بر خلاف قرن نوزدهم، این بود که آنقدرها بین روحانیت و مردم، شکاف نیست. برای همین بر آیین کلیسایی تأکید میشد و این که مردم نیز در آیینهای کلیسایی مشارکت دارند. این مشارکت ممکن است به صورت عمودی باشد، یعنی رابطه مردم با خدا. ممکن است به صورت افقی باشد، یعنی ارتباط مؤمنان با یکدیگر.
مک گراث در پایان چهار ویژگی برای کلیسا برمیشمرد:
- کلیسا واحد است. منشأ این وحدت هم، وحدت اغانیم ثلاثه است! البته شکافهایی هم وجود دارد.
- کلیسا مقدس است. چون عیسی مسیح به همراه روحالقدس به کلیسای خودش مانند عروس محبت میکند. عیسی خودش را فدا کرد تا کلیسا را تطهیر کند. گرچه تاریخ گذشته کلیسا با قداست فاصله زیادی دارد.
- کلیسا کاتولیک (جامع) است. برای «کاتولیک» معانی مختلفی در نظر گرفته شده است. یکی از معانی این است که کاتولیک جایی است که مسیح در آن حضور دارد. معنای دیگر این است که مسیح آمده است تا همهٔ انسانها را نشان دهد.
- کلیسا رسولی است. یعنی کلیسا همان فرستادگان عیسی بودهاند و به پشتوانه رسولان ادامه پیدا کرده است. و همان رسالتی که بر عهدهٔ عیسی مسیح بوده است به جانشینان او و به کلیسا منتقل شده است.
نظامهای کلیسایی:
- نظام پاپی: در کلیسای رم.
- نظام اسقفی: در کلیساهای ارتدوکس
- نظام محلی: خود مردم دخالت و مشارکت دارند.
- نظام نیابی: تشکیلات ذوزنقهای. مردم، تصمیمگیرند و مجمعی را انتخاب میکنند و آنها اشراف دارند بر عملکرد کلیسا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر