- Gorbachev was reinstated only to realize that his position had become completely obsolete.
- It was not until the reign of Catherine the Great that Peter's desire to make Russia into a great European power was in fact achieved.
- Catherine went on to become the most powerful sovereign in Europe.
۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه
تکلیف برای جلسهٔ چهارم زبان تخصصی
سه جملهٔ زیر برای جلسهٔ چهارم کلاس زبان تخصصی (19 فروردین 89) استاد بخشنده ترجمه شوند:
۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سهشنبه
تکلیف برای جلسهٔ سوم زبان تخصصی
متن زیر، علاوه بر متن چاپی که باید ترجمه کنیم، باید تا 20 اسفند 88 برای کلاس زبان تخصصی ترجمه شود:
- Far from recoiling in dismay at the presence of the head, he decided to take the offensive rather than defend himself with justifications.
- When permitted to speak , he launched into an eloquent exposition of his views.
- In the end, visibly impressed by the sincerity and honesty of a genuine Christian thinkers, the head of the security police brushed away the charges against the prisoner and set him free.
۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه
جلسه سوم تاریخ مسیحیت و فرقههای آن؛ 12 اسفند 88
دورهٔ یونانی - رومی
این تعبیر به خاطر این است که حکومت، حکومت رومی است؛ ولی فرهنگ، فرهنگ یونانی است.
1. مرحلهٔ اول: [اگر میدانید در بخش کامنتها بنویسید لطفا.]
2. مرحلهٔ دوم: نظام سیاسی دینی (از 338 ق.م تا 201 میلادی)
3. مرحله سوم: از قرن 3 به بعد. دورهٔ نوافلاطونیان
این فرهنگ نقش مهمی در مسیحیت ایفا کرد. فرهنگ یونانی، از پولس شروع میشود. علت هم این است که پولس میخواست مسیحیت را برای غیر یهودیان تبیین کند. این مسئله (عمدی بود یا غیر عمدی) باعث تغییر مسیر مسیحیت میشود. چون دیگر صحبت از بنیاسرائیل نیست، صحبت از مسیحا بودن عیسی نیست. اینجا صحبت از الوهیت عیسی مطرح میشود؛ چون در آن ادیان رمزآمیز یونانی، زمینهٔ پذیرفته شدن داشته است.
پس حقیقت مسیحیت که ریشهٔ یهودی و عبرانی داشت و بیشتر مبتنی بر عمل و اخلاقیات و شریعت بود، تبدیل شد به نظریهپردازی و بیشتر دعواها هم در آن زمان، «مسیحشناسانه» است؛ این که مسیح کیست، هویتش چیست. مفهوم Logos نیز در این زمان وارد این مفاهیم شد. هارناک میگوید: این انطباق لوگوس و مسیح، سرآغاز یونانیسازی فرهنگ مسیحی است.
فلسطین و اورشلیم در ابتدا برای مسیحیت مرکزیت پیدا میکند و پایگاه فرهنگ یهودی مسیحی است. اما به مرور زمان این مرکزیت تغییر میکند و از فلسطین به انطاکیه و اسکندریه و رم منتقل میشود. به عنوان مثال، امروز دربارهٔ آیین گنوسی صحبت میکنیم؛ آیینی که کلیسا با آن مبارزه کرد و آنها را به عنوان یک فرقهٔ بدعتگذار طرد میکردند.
آیین گنوسی (Genocis, Genosticism)
این واژه به معنای «معرفت» است. این آیین، مبتنی بر شهود است. نمیشود گفت آیین گنوسی صرفا یک فرقه است؛ بلکه مجموعهای از باورها و اعتقادات است که به این نام خوانده میشود. ممکن است مکاتب مختلفی وجود داشته باشند که اگر بخواهیم وجه مشترکی برای آنها بگوییم، نام گنوسی بر آنها صدق کند. این اعتقادات بیشتر، گرایشهای عقلی هستند ولی صبغهٔ اشراقی دارند.
اصول آیین گنوسی:
1. معرفت: این که انسان به شناخت خدا و موجودات الهی دست پیدا کند و بفهمد که روح انسان منشأ الهی دارد. این معرفت یک امر عقلانی نیست بلکه مبتنی بر مکاشفات عرفانی است که حتی گاهی تعبیر به وحی و الهام هم از آن میشود. یعنی انسان آنقدر باید از مادیات فاصله بگیرد تا بتواند به عالم بالا وصل شود.
الف) اعتقاد به خدای نامتناهی که هیچ شباهتی به عالم مادی ندارد.
ب) علاوه بر خدای متعال، یک خدای فرودست هم وجود دارد که خالق و مدبر جهان است.
پ) اعتقاد به ثنویت بنیادین؛ هم در قلمرو عالم الوهی (خدای متعال، خدای فرودست) و هم در عالم هستی (خیر و شر) و هم در خود انسان (روح و جسم).
خدای دیگری هم وجود دارد که خدای فرودست است و خالق این جهان و مدبر آن است. خدایی است لجوج و خودسر. و اصلا خلق جهان ماده که پست است، به خاطر همین است که این خدا آن را خلق کرده است و شرور عالم ماده به خاطر همین است. احکام شریعت نیز که برای ادارهٔ جهان ماده وضع شدهاند، توسط این خدا وضع شده است. در بعضی از متون گنوسی آمده است که عالم ماده نتیجهٔ اشتباه یکی از موجودات الهی است.
5. فرجامشناسی و مسئلهٔ نجات: آرمان گنوسیها نجات پیدا کردن انسان از عالم مادی است و اگر انسان بتواند معرفت پیدا کند به عالم بالا و از بند ماده رهایی پیدا کند، با استغفار و توبه و مددی که از منجی میگیرد، میتواند نجات پیدا کند. در متون گنوسی آمده است که منجی ظهور میکند؛ کسی که به اسرار الهی آگاه است و انسان را نجات میدهد.
6. اخلاقیات: از آنجا که گنوسیها با کل نظام هستی رابطهٔ خوبی ندارند، رعایت قوانین مادی را هم هیچ نقشی برایش قائل نیستند. بنابراین آن چیزی باعث نجات انسان میشود شناخت عالم الهی است و رعایت قوانین اخلاقی مادی ارزشی ندارد. مثلا برای غریزهٔ جنسی انسان ارزشی قائل نیستند و معتقدند که انسان باید از هر گونه روابط انسانی و لذائذ دنیوی فاصله بگیرد و زهد پیشه کند.
مواجههٔ مسیحیت با آیین گنوسی:
این مباحث بیشتر مربوط به اواخر قرن اول و قرن دوم و سوم است که اصولا زمان شکلگیری فرقهها بود. برخورد مسیحیت در برابر اعتقاداتی که کاملا با اعتقادات مسیحی تضاد داشت، مقاومت کرد و نگذاشت وارد مسیحیت شوند ولی آن عقایدی که قابل جمع بودند، معمولا وارد مسیحیت شدند و تأثیر بسیاری بر مسیحیت گذاشتند.
تأثیر گنوسیگری بر مسیحیت پولسی - یوحنایی:
این مسیحیت بیش از این که مبتنی بر تعالیم عیسوی باشد، تحت تأثیر اعتقادات ادیان رمزگرایانهٔ یونانی است. اول قرنطیان (8- آیهٔ 5 و 6) در این آیه، ثنویت کاملا نقد میشود ولی عملا بعدها میبینیم که ثنویت پذیرفته شده است. در رسالهٔ دوم قرنطیان، باب 4، آیهٔ چهار و پنج، در اینجا خدا را در برابر شیطان قرار میدهد. رساله به یعقوب باب 4 آیهٔ 4 تا 6 انسان را پلید معرفی میکند. دوم قلاطیان، باب 5، آیهٔ پنج و شش، پولس قوانین شریعت را شیطانی میداند و میگوید با عمل به شریعت، راه نجات پیدا نمیشود و منافات با فیض دارد. تعبیر «مردن در شریعت و زندگی با مسیح» مطرح میشود؛. یعنی اصلا تحقق حیات این است که انسان، منجی را بشناسد و به او ایمان بیاورد.
پولس ازدواج را برای انسانهای برگزیده، خوب نمیداند. یعنی به صراحت ازدواج را نفی نمیکند ولی تأکید میکند که ازدواج، خوب نیست و انسانهای خاص تن به لذت ازدواج نمیدهند و خودداری از ازدواج، فضیلت محسوب میشود. پولس مثل گنوسیها معرفت را راه نجات میداند و گناه را ناشی از معرفت نداشتن میداند. میگوید هر کسی معرفت دارد به مسیح ایمان میآورد. همچنین پولس برخی از نمادهای گنوسی را به کار میبرد.
اندیشههای ثنویت در جایجای انجیل یوحنا هست. مثلا جملهای از عیسی نقل میکند: «من نور عالم هستم. کسی که مرا متابعت کند، در تاریکی نخواهد ماند.» ثنویت در بعد الوهیت را هم مطرح میکند (یوحنا14: 30): «رئیس جهان میآید و بر من تسلط ندارد.». یا «پدر بر هیچ کس داوری نمیکند؛ بلکه همهٔ داوری را به پسر واگذار کرده است...» (یوحنا5: 22تا29). یا یوحنا باب 10،آیهٔ 4 صحبت از ندا و کلام نیز شبیه آموزههای گنوسی است؛ یعنی واسطهٔ بین خدا و انسان گاهی به صورت کلام و ندا تجسم پیدا میکند. گفته میشود که بعید است رسالهٔ یوحنا متعلق به یوحنای حواری باشد و احتمالا یک شخص گنوسی-مسیحی باشد.
این تعبیر به خاطر این است که حکومت، حکومت رومی است؛ ولی فرهنگ، فرهنگ یونانی است.
1. مرحلهٔ اول: [اگر میدانید در بخش کامنتها بنویسید لطفا.]
2. مرحلهٔ دوم: نظام سیاسی دینی (از 338 ق.م تا 201 میلادی)
3. مرحله سوم: از قرن 3 به بعد. دورهٔ نوافلاطونیان
این فرهنگ نقش مهمی در مسیحیت ایفا کرد. فرهنگ یونانی، از پولس شروع میشود. علت هم این است که پولس میخواست مسیحیت را برای غیر یهودیان تبیین کند. این مسئله (عمدی بود یا غیر عمدی) باعث تغییر مسیر مسیحیت میشود. چون دیگر صحبت از بنیاسرائیل نیست، صحبت از مسیحا بودن عیسی نیست. اینجا صحبت از الوهیت عیسی مطرح میشود؛ چون در آن ادیان رمزآمیز یونانی، زمینهٔ پذیرفته شدن داشته است.
پس حقیقت مسیحیت که ریشهٔ یهودی و عبرانی داشت و بیشتر مبتنی بر عمل و اخلاقیات و شریعت بود، تبدیل شد به نظریهپردازی و بیشتر دعواها هم در آن زمان، «مسیحشناسانه» است؛ این که مسیح کیست، هویتش چیست. مفهوم Logos نیز در این زمان وارد این مفاهیم شد. هارناک میگوید: این انطباق لوگوس و مسیح، سرآغاز یونانیسازی فرهنگ مسیحی است.
فلسطین و اورشلیم در ابتدا برای مسیحیت مرکزیت پیدا میکند و پایگاه فرهنگ یهودی مسیحی است. اما به مرور زمان این مرکزیت تغییر میکند و از فلسطین به انطاکیه و اسکندریه و رم منتقل میشود. به عنوان مثال، امروز دربارهٔ آیین گنوسی صحبت میکنیم؛ آیینی که کلیسا با آن مبارزه کرد و آنها را به عنوان یک فرقهٔ بدعتگذار طرد میکردند.
آیین گنوسی (Genocis, Genosticism)
این واژه به معنای «معرفت» است. این آیین، مبتنی بر شهود است. نمیشود گفت آیین گنوسی صرفا یک فرقه است؛ بلکه مجموعهای از باورها و اعتقادات است که به این نام خوانده میشود. ممکن است مکاتب مختلفی وجود داشته باشند که اگر بخواهیم وجه مشترکی برای آنها بگوییم، نام گنوسی بر آنها صدق کند. این اعتقادات بیشتر، گرایشهای عقلی هستند ولی صبغهٔ اشراقی دارند.
اصول آیین گنوسی:
1. معرفت: این که انسان به شناخت خدا و موجودات الهی دست پیدا کند و بفهمد که روح انسان منشأ الهی دارد. این معرفت یک امر عقلانی نیست بلکه مبتنی بر مکاشفات عرفانی است که حتی گاهی تعبیر به وحی و الهام هم از آن میشود. یعنی انسان آنقدر باید از مادیات فاصله بگیرد تا بتواند به عالم بالا وصل شود.
الف) اعتقاد به خدای نامتناهی که هیچ شباهتی به عالم مادی ندارد.
ب) علاوه بر خدای متعال، یک خدای فرودست هم وجود دارد که خالق و مدبر جهان است.
پ) اعتقاد به ثنویت بنیادین؛ هم در قلمرو عالم الوهی (خدای متعال، خدای فرودست) و هم در عالم هستی (خیر و شر) و هم در خود انسان (روح و جسم).
2. خداشناسی: مفهوم «خدا» گاهی برای همهٔ موجودات عالم بالا به کار میرود و گاهی هم برای خدای متعال به کار رفته که منشأ خیر است. گاهی چنین گفته میشود که این خدای متعال تا حدی بلندمرتبه است که حتی موجودات عالم الهی هم گاهی به درستی او را نمیشناسند.
خدای دیگری هم وجود دارد که خدای فرودست است و خالق این جهان و مدبر آن است. خدایی است لجوج و خودسر. و اصلا خلق جهان ماده که پست است، به خاطر همین است که این خدا آن را خلق کرده است و شرور عالم ماده به خاطر همین است. احکام شریعت نیز که برای ادارهٔ جهان ماده وضع شدهاند، توسط این خدا وضع شده است. در بعضی از متون گنوسی آمده است که عالم ماده نتیجهٔ اشتباه یکی از موجودات الهی است.
این که میگوییم «موجودات الهی» برای این است که در فرهنگ یونانی، موجوداتی که قدرتهای فوق بشری دارند موجودات الهی خوانده میشوند؛ با این که بین آنها هم درجات و رتبههای مختلفی وجود دارد. مثلا بعضی فرشتهاند، بعضی خدا.
3. انسانشناسی: در آیین گنوسی، برای انسان دو ساحت روح و جسم قائلاند. گاهی چنین بیان میشود که روح توسط خدای متعال خلق شده یا بیشتر به او مرتبط است ولی جسم انسان، مخلوق همان خدای فرودست است که روح در آن گیر افتاده است. در باب معرفی انسان چنین گفته میشود که روح انسان وقتی مانند یک باکرهٔ پاک به زمین فرود میآید، توسط افراد شرور و بدکار فریب میخورد و آلودهٔ شهوات و بدیها میشود و هر بار که توسط معشوقهای بدکار خود رها میشود به دنبال شخص دیگری میگردد. بعدتر توسط عدهای دیگر به کنیزی گرفته میشود و باز فریب میخورد. و این مسیر تا حدی ادامه پیدا میکند تا این که بالاخره یک روز متوجه اصل و ریشهٔ خود میشود و توبه میکند و توبه، تنها راه نجات اوست.
4. جهانشناسی: جهان یک محبس بزرگ و سیاهچال است که پر از کاستی و شر است. برای همین است که نمیتواند مخلوق خدای متعال باشد. بین این جهان و عالم الهی، سیارات هفتگانه و آسمانهای پنجگانه فاصله است. این جهان از یک بینظمی اولیه ساخته شده و ماهیت جهان، آشفتگی و ظلمت و تاریکی است. حاصل این که این جهان مبتنی بر شرارت و گناه است و فساد و تباهی گویی برای این جهان مقدر شده است؛ مگر این که انسان بیدار شود و با شناخت عالم متعال بتواند خودش را نجات دهد. این که بعدها پولس، گناه نخستین را تا آن حد ادامه میدهد و انسان را ناپاک تلقی میکند، تا حدی مبتنی بر این نوع نگاه به جهان و هستی است.
5. فرجامشناسی و مسئلهٔ نجات: آرمان گنوسیها نجات پیدا کردن انسان از عالم مادی است و اگر انسان بتواند معرفت پیدا کند به عالم بالا و از بند ماده رهایی پیدا کند، با استغفار و توبه و مددی که از منجی میگیرد، میتواند نجات پیدا کند. در متون گنوسی آمده است که منجی ظهور میکند؛ کسی که به اسرار الهی آگاه است و انسان را نجات میدهد.
6. اخلاقیات: از آنجا که گنوسیها با کل نظام هستی رابطهٔ خوبی ندارند، رعایت قوانین مادی را هم هیچ نقشی برایش قائل نیستند. بنابراین آن چیزی باعث نجات انسان میشود شناخت عالم الهی است و رعایت قوانین اخلاقی مادی ارزشی ندارد. مثلا برای غریزهٔ جنسی انسان ارزشی قائل نیستند و معتقدند که انسان باید از هر گونه روابط انسانی و لذائذ دنیوی فاصله بگیرد و زهد پیشه کند.
مواجههٔ مسیحیت با آیین گنوسی:
این مباحث بیشتر مربوط به اواخر قرن اول و قرن دوم و سوم است که اصولا زمان شکلگیری فرقهها بود. برخورد مسیحیت در برابر اعتقاداتی که کاملا با اعتقادات مسیحی تضاد داشت، مقاومت کرد و نگذاشت وارد مسیحیت شوند ولی آن عقایدی که قابل جمع بودند، معمولا وارد مسیحیت شدند و تأثیر بسیاری بر مسیحیت گذاشتند.
تأثیر گنوسیگری بر مسیحیت پولسی - یوحنایی:
این مسیحیت بیش از این که مبتنی بر تعالیم عیسوی باشد، تحت تأثیر اعتقادات ادیان رمزگرایانهٔ یونانی است. اول قرنطیان (8- آیهٔ 5 و 6) در این آیه، ثنویت کاملا نقد میشود ولی عملا بعدها میبینیم که ثنویت پذیرفته شده است. در رسالهٔ دوم قرنطیان، باب 4، آیهٔ چهار و پنج، در اینجا خدا را در برابر شیطان قرار میدهد. رساله به یعقوب باب 4 آیهٔ 4 تا 6 انسان را پلید معرفی میکند. دوم قلاطیان، باب 5، آیهٔ پنج و شش، پولس قوانین شریعت را شیطانی میداند و میگوید با عمل به شریعت، راه نجات پیدا نمیشود و منافات با فیض دارد. تعبیر «مردن در شریعت و زندگی با مسیح» مطرح میشود؛. یعنی اصلا تحقق حیات این است که انسان، منجی را بشناسد و به او ایمان بیاورد.
پولس ازدواج را برای انسانهای برگزیده، خوب نمیداند. یعنی به صراحت ازدواج را نفی نمیکند ولی تأکید میکند که ازدواج، خوب نیست و انسانهای خاص تن به لذت ازدواج نمیدهند و خودداری از ازدواج، فضیلت محسوب میشود. پولس مثل گنوسیها معرفت را راه نجات میداند و گناه را ناشی از معرفت نداشتن میداند. میگوید هر کسی معرفت دارد به مسیح ایمان میآورد. همچنین پولس برخی از نمادهای گنوسی را به کار میبرد.
یوحنا برای اولین بار واژهٔ لوگوس را وارد تعالیم مسیحی میکند. بولتمان میگوید بخش اول انجیل یوحنا، سرود آیینی گنوسی پیش از مسیحیت است. همچنین تعبیر «مسیح نجاتبخش» که در انجیل یوحنا آمده است، شبیه منجی گنوسی است و خدای متجسد، شبیه اعتقادات گنوسی است. همچنین، منجی انجیل یوحنا، مثل منجی گنوسی در عالم غریب است(یوحنا1: 10) و (یوحنا8: 19)
اندیشههای ثنویت در جایجای انجیل یوحنا هست. مثلا جملهای از عیسی نقل میکند: «من نور عالم هستم. کسی که مرا متابعت کند، در تاریکی نخواهد ماند.» ثنویت در بعد الوهیت را هم مطرح میکند (یوحنا14: 30): «رئیس جهان میآید و بر من تسلط ندارد.». یا «پدر بر هیچ کس داوری نمیکند؛ بلکه همهٔ داوری را به پسر واگذار کرده است...» (یوحنا5: 22تا29). یا یوحنا باب 10،آیهٔ 4 صحبت از ندا و کلام نیز شبیه آموزههای گنوسی است؛ یعنی واسطهٔ بین خدا و انسان گاهی به صورت کلام و ندا تجسم پیدا میکند. گفته میشود که بعید است رسالهٔ یوحنا متعلق به یوحنای حواری باشد و احتمالا یک شخص گنوسی-مسیحی باشد.
اشتراک در:
پستها (Atom)