کلام اسلامی یکی از شاخههای علوم اسلامی است. رشتههای علوم دینی که تحت عنوان Study of religion قرار میگیرند، هفت سرفصل اصلی هستند که یکی از آنها کلام است. دینپژوهشی به معنای فعالیت در یکی از این شاخههاست و لزوما به این معنا نیست که خود دینپژوه هم مقید به دین باشد.
دینپژوهشی:
- کلام
- فلسفهٔ دین
- جامعهشناسی دین
- روانشناسی دین
- تاریخ ادیان
- دینشناسی مقایسهای
- انسانشناسی دینی
تفاوت کلام و تئولوژی:
تئولوژی اسم عامی است برای همهٔ علوم خداشناسی و اختصاص به عقاید ندارد. به عنوان مثال، شامل علم تفسیر و رجال هم میشود؛ ولی کلام، اختصاص به باورهای نظری در یک دین و اصطلاحا «اعتقادات» آن دین دارد.
موضوع علم کلام:
گزارههای دین و آنچه که در متون مقدس یک دین آمده است، موضوع علم کلام هستند. البته در دایرهٔ متون مقدس اختلاف هست [مثلا شیعه، هم قرآن و هم کلام معصومین را متن مقدس میداند ولی متن مقدس اهل تسنن، فقط قرآن است.] لوی اصل عنوان باید در کلام استخدام شود.
هدف علم کلام:
- تبیین معقول* موضوع: بعضی موضوعات کاملا عقلی هستند و عقل به تنهایی برای تبیین آنها کفایت میکند ولی گاه نیز، عقل کفایت نمیکند و علم کلام از دلایل نقلی استفاده میکند؛ مثلا برای اثبات رجعت.
- اثبات گزارههای دینی
- دفاع از آموزههای دینی (مثلا پاسخ به شبهات موجود دربارهٔ آموزههای دینی و گاهی حتی تبیینی جدید از موضوع گزارههای دینی، برای رفع شبهات وارد بر آنها)
* منظور از «معقول» این است که دارای انسجام درونی باشد، نه این که لزوما با عقل صرف قابل اثبات باشد. با توجه به همین معناست که تبیین «معقول» را مقسمی برای «عقلی» و «نقلی» قرار دادیم.
روشهای علم کلام:
- عقلی: مثلا برای اثبات لزوم امامت
- تاریخی: مثلا برای اثبات گزارهٔ «غلبت الروم...»
- تجربی: یعنی استفاده از همان روشهایی که در علوم تجربی استفاده میشود؛ مثلا گزارهٔ «لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا» یا آیهٔ «و جعلنا من الماء کل شیء حی»
- شهودی: مثلا «ألا بذکر الله تطمئن القلوب»
کلام جدید:
این تعبیر البته تا حدودی نارساست؛ چون کلام جدید اسلامی، علم جدیدی نیست، بلکه در حقیقت «مسائل جدیدی برای علم کلام» است ولی ساختار و هدف، همان کلام قدیم است. اما در مسیحیت، قضیه متفاوت است. در قرن 19 میلادی، تغییر بنیادینی در نگاه به گزارههای دینی رخ داد که به کلی منجر به تغییر ساختار الهیات و کلام مسیحی شد.
این رویداد، زیر سؤال رفتن اصل کتاب مقدس و جریان نقد آن بود که منجر به وارد شدن ایراداتی بدون جواب به کتاب مقدس شد. این ایرادات، به دو دستهٔ کلی تقسیم میشوند:
- ناسازگاری درونی بخشهای کتاب مقدس
- ناسازگاری گزارههای کتاب مقدس با تجربیات و علوم بشری
شلایر ماخر:
او معتقد بود که تدین به دین مسیح، به معنای تدین به اصل متن کتاب مقدس نیست، بلکه تدین یعنی یک تجربهٔ دینی که میتواند لزوما از مسیر کتاب مقدس نگذرد. پس وظیفهٔ متکلم مسیحی دفاع از آموزههای کتاب مقدس نیست. البته این متون مقدساند و میتوانند الهامدهندهٔ مؤمنان باشند ولی دین، همان تجربهٔ دینی است. به عبارت دیگر، دین «مواجهه با امر مقدس» است.
پس استفاده از تعبیر کلام جدید در مورد کلام اسلامی، به نوعی مسامحه در تعبیر است و این اصطلاح صرفا در الهیات مسیحی معنا داردکه ساختار جدیدی برای کلام و دین مسیحی به وجود آورده است.
نکته:
البته بعدها نظریهٔ شلایر ماخر در قرن بیستم کنار گذاشته شد و میشود گفت که الهیات مسیحیت فعلی، تحت تأثیر تفکرات بارت قرار دارد.
تفاوت فلسفه و کلام:
علم فلسفه [فلسفهٔ مطلق] در پی ارائهٔ یک نظام معرفتی برای کل هستی است و اختصاص به هیچ دینی ندارد ولی علم کلام در پی تبیین و اثبات گزارههای معرفتی یک دین است و لزوما به دنبال ارائهٔ یک نظام جامع برای هستی نیست و در این زمینه، کاملا دینی است که خود را وقف آن کرده است.
میشود گفت که فلسفهٔ اسلامی، بیشتر جنبهٔ کلامی دارد تا فلسفی. به بیان بهتر، متکلمین اسلامی، از فلسفه نیز به عنوان ابزاری برای تبیین و اثبات آموزههای دین اسلام استفاده کردهاند ولی به هر حال، از محدودهٔ دین اسلام، خارج نشدهاند.
البته بعضی نیز معتقدند که فلسفهٔ اسلامی، همان فلسفهٔ مطلق است و تفاوت آن با فلسفهٔ مسیحی در این است که برای یک فیلسوف اسلامی، دین اسلام الهامبخش موضوعات بوده است. برای همین است که در فلسفهٔ اسلامی از آموزهٔ خلقت هم بحث میشود ولی در فلسفهٔ بودایی، سخنی از آموزهٔ خلقت به میان نمیآید.
تفاوت کلام و فلسفه، به طور خلاصه:
- موضوع فلسفه: عامترین مسائل هستی (بر خلاف کلام که موضوعش، آموزههای دینی است)
- هدف فلسفه: کشف واقعیتهای جهان هستی (بر خلاف متکلم که باور به آموزههای دینی دارد و در صدد تبیین و دفاع از آنهاست)
- روش فلسفه: فقط عقل (بر خلاف کلام که از روشهای دیگر نیز استفاده میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر